انتشارات تیسا
فرصتی برای گسترش افکار؛ فعال در حوزه چاپ و نشر کتابهای علوم انسانی.
در ایستگاه طاهری چه گذشت
خبرگزاری فارس: کتاب «نبرد در ایستگاه طاهری» مجموعه خاطرات دفاع مقدس علی مهدیان روانه بازار شد.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، کتاب «نبرد در ایستگاه طاهری» در ۸۷ صفحه مرور کوتاهی بر خاطرات دفاع مقدس علی مهدیان میکند.
نویسنده این کتاب معتقد است که دفاع مقدس را غیردولتیها و امام خمینی (ره) به سرانجام رساندهاند و آثار فرهنگ جنگی را هم باید به صورت غیردولتی منتشر کرد از اینرو خاطرت خود را در انتشارات غیردولتی تیسا چاپ کرده است.
این کتاب در ۷ بخش به سوی سرزمین نبرد، پیروزی آسان به دست نیامد، نبرد در ایستگاه طاهری، تصرف قرارگاه فرماندهی عراق، به سوی مرزهای ایران، نبرد در شلمچه و خرمشهر را خدا آزاد کرد روایتهای کوتاهی را بیان میکند.
اما در این کتاب به دنبال فهرست نگردید. یکی دیگر از مواردی که در این کتاب دیده میشود اینست که ویراستاری کتاب مورد دقت زیادی قرار نگرفته است.
اما چرا نام کتاب «نبرد در ایستگاه طاهری» است؟
در بخشهایی از این کتاب آمده است:
بهترین محل برای پناه گرفتن سنگرهای عراقی بود، اما این سنگرها مملو از جنازههای عراقی بودند. ناچار و با هر زحمتی بود سنگرها را از جنازهها خالی کردیم و خود در آنها پناه گرفتیم. بعد از گذشت چند ساعت از حضور ما به علت نزدیکی با دشمن و شلیک مداوم گلولههای خمپاره ۶۰ و توپخانه هفت نفر از بچهها شهید و ۱۵ نفر زخمی شدند. ساعتی بعد فرمانده گردان در خط حاضر شد و عملیات شب گذشته را شرح داد:
«دیشب عراقیها قصد داشتند با استفاده از استحکامات موجود و اعزام تیپ ۱۰ زرهی از این نقطه حمله کنند و مناطق آزاد شده را بار دیگر به اشغال خود درآورند. با توجه به عدم پیشرفت در خطوط عملیاتی جاده اهواز - خرمشهر و کرخه نور فرماندهان به این نتیجه رسیدند که بر ای حفظ دستاوردهای عملیات و ادامه پیشرویها باید هر شکل ممکن در این منطقه که ایستگاه طاهری نام دارد عملیات ادامه پیدا کند و نیروهای دشمن را که آماده بودند با طلوع فجر پاتک کنند، منهدم نمایند.
بر اساس اطلاعات به دست آمده نیروهای عمدهای از ارتش عراق در این نقطه مستقر شده بود؛ ولی به خواست خداوند رزمندگان مادر جنگی نابرابر شمار بسیاری از نیروهای صدام را کشتند و نزدیک به هزار نفر را به اسارت درآوردند.» من پرسیدم: «در حال حاضر بچههای دو گروهان دیشب کجا هستند؟» فرمانده پاسخ داد: «مگر در عملیات فقط از نیروهای دشمن کشته میشوند؟ از دو گروهان حدود دو دسته بیشتر باقی نمانده که آنها شهدا و مجروحان و اسرای عراقی را به عقب منتقل کردهاند». در فکر پاسخ فرمانده بودم که انفجار گلوله خمپاره مرا متوجه زخمی شدن یکی از بچهها کرد و به طرف او دویدم و برایم مسجل شد «پیروزی آسان به دست نیامده است».
یکی از اقدامات دیگر نیروهای ما در دوران دفاع مقدس گرفتن غنیمت از دشمنان بوده است، این کتاب نگاهی کوتاه به این موضوع میکند و در بخش آمده است:
راننده گفت: «از اول عمر کم شانس بودیم حالا هم که به جبهه آمدیم کارمان شده مرده چال کردن، همه بچههای محل الان در خط مقدم هستند و ما باید مرده چال کنیم». مصطفی در پاسخ گفت: « مگر این کم کاریه؟ اگر اینها را دفن نکرده بودی چند ساعت دیگر باید میآمدی، ما همراه آنها زیر خاک میکردی. مگر کار شما کمتر از رزمندگان خطشکن است؟ شماها که بیسنگر سنگر میسازید!» راننده گفت: «با همه اینها در اولین فرصت به فرمانده مهندسی میگویم یا خط مقدم، یا خداحافظ».
سعید در این موقع رو به راننده کرد و گفت:«داداش! خیلی دنبال خط مقدمی؟ اگر دوست داری من کاری جلوتر از خط مقدم برای تو دارم». راننده خیره خیره به سعید نگاه کرد و بعد از چند لحظه گفت: «کارت چیه؟» سعید اشاره کرد و گفت «با من بیا!». سهتایی داخل سنگر دیدهبانی شدیم و تانکها و نفربرهای سالم را به او نشان دادیم. سعید گفت: «این هم از خط مقدم، جلوتر! حاضری؟» راننده گفت: نمیفهمم منظورتان چیست؟» برای او ماجرای دیروز عصر و به جا ماندن تانکها را شرح دادیم و او در پاسخ گفت: «من قربون همه شماها! از کجا باید شروع کنم؟» به همراه چند تن از رزمندگان اطراف تانکها را گشتیم.
خبری نبود، گرما همه عراقیها را به داخل سنگرها کشانده بود. ساعت حدودا ۲۰:۳۰ بعد از ظهر بود که بلدوزر به آن طرف جاده منتقل شد و رضا که مقداری رانندگی تانک را در گیلانغرب نزد لشگر ۸۸ کرمانشاه آموزش دیده بود، در داخل تانک قرار گرفت. کمتر از یک ساعت نگذشته بود که تانک تی ۶۲ روسی به این طرف خط منتقل شد. تا غروب همه ۷ دستگاه تانک و نفربرها به پشت خاکریز انتقال یافت و بچهها از اینکه توانسته بودند علاوه بر دفع پاتک دشمن، غنیمت هم بگیرند بسیار خوشحال بودند.