انتشارات تیسا
فرصتی برای گسترش افکار؛ فعال در حوزه چاپ و نشر کتابهای علوم انسانی.
«حافظه و فراموشی در تاریخ و فرهنگ ایرانیان؛ درآمدی جامعهشناختی» به زودی به بازار میآید.
جامعهشناسی حافظه از بدو پیدایش خود بهعنوان حوزهای متمایز از جامعهشناسی، تمرکز خود را بر روی این مطلب میگذارد که بهیادآوریها و فراموشیهای اجتماعی چگونه انجام میگیرد. در این حوزه از این صحبت میشود که افراد در درون بسترهای اجتماعی و بهویژه فرهنگی است که به یاد میآورند.
اولین بارقههای مطالعۀ حافظه بهعنوان امر اجتماعی به اوایل قرن بیستم و زمانی که جامعهشناسی در حال شکل گرفتن بود برمیگردد[...].
نکتۀ شایان ذکر این است که جامعهشناسی دههها از مطالعۀ حافظه غفلت نمود. به نظر میرسد طرح مجدد حافظه در ادبیات جامعهشناختی تنها در نتیجۀ تحولی گستردهتر در پارادایم جامعهشناسی رخ داد که از رهگذر آن موضوعات و حوزههای جدیدی برای این رشته تعریف شد. در نتیجۀ این تحول، در دهههای اخیر جامعهشناسی موضوع مورد مطالعۀ خود را از بررسی ساختارهای کلان، بهسمت فرهنگ و زیستجهان انسانها و زندگی روزمرۀ جوامع تغییر داده است.
[...] متأسفانه بهرغم ادبیات روبهرشد بینالمللی در این زمینه، در کشور ما خلائی تئوریک و بهویژه میدانی و تجربی در زمینۀ جامعهشناسی حافظه وجود داشته است. فلسفة کتاب حاضر نیز در این چهارچوب گستردهتر و ضرورتی که برای تدوین منبع پایهای برای مطالعة جامعهشناسی حافظه در ایران بود، قابل درک است. از خصیصههای اصلی کتاب این است که تأکید اصلی آن در ارتباط با حافظه و فرهنگ در درون تاریخ و جامعۀ ایران است. بنابراین، میتوان آن را همسو با چهارچوب اصلی تحقیق و برنامۀ پژوهشی مطالعات حافظه در غرب در چهارچوب پارادایم فرهنگ قرار داد.
در این کتاب سعی شده است که پس از ارائۀ کلّیات و مباحث مقدماتی دربارة با حافظة جمعی و مفاهیم و رویکردها و چالشهای اصلی تئوریک آن، بخش اصلی آن، به مطالعۀ حافظه در زمینة فرهنگ و جهان زیسته ایرانیان در طول تاریخ اختصاص داده شود[...]. درواقع، این تلاش را از این جهت شاید بتوان اولین تلاشی دانست که به مطالعۀ تجربیِ حافظه در ایران، در قالب یک منبع دانشگاهی، پرداخته است.
[...] در این کتاب، سعی شده است که بحث جامعهشناسی حافظه در دو بخش کلی ارائه گردد. در بخش اول، کلیات، هدف از نوشتارهای سهگانه این است که خواننده با مفاهیم و نظریههای بنیادی در مطالعات حافظة اجتماعی آشنا گردد تا از طریق تجهیز به این ادبیات امکان تحلیل و تبیین جامعهشناختی حافظه در ایران برای او میسر گردد.
ازاینرو، نوشتار نخست، به قلم جفری اولیک، در ارتباط با خود مفهوم حافظة جمعی بحث میکند، تاریخچهای از شکلگیری این مفهوم به دست میدهد و به ریشهشناسی آن در آثار بنیانگذار این حوزه، موریس هالبواکس میپردازد[...].
زروباول، در نوشتار دوم حدود و میدان جامعهشناسی حافظه را روشن میسازد.
در نوشتار سوم ورچ و رودریگر دوباره دشواریهای تعریف حافظۀ جمعی را بهعنوان یک مفهوم یادآوری میکنند و بهجای آن به برخی از تقابلها میپردازند که در به دست آوردن ذهنیت روشنتر از اینکه حافظۀ جمعی دقیقاً به چه چیزی راجع است، کمک میکند.
در فصل دوم از بخش حافظه و فرهنگ، شواترز در نوشتاری به واکاوی رابطة درهمتنیده بین حافظه و فرهنگ میپردازد[...].
بخش بعدی کتاب که در ارتباط با حافظه و فرهنگ در ایران است درواقع میخواهد به توسعه و تعمیق این رویکرد شواترز بپردازد که برای بحث در ارتباط با حافظۀ جمعی نیاز به رویکرد درونفرهنگی به حافظه است. بنابراین مطالعۀ حافظه در ایران بهعنوان مبنع تولید، انباشت و انتقال اطلاعات باید برپایۀ تجربۀ تاریخی و بستر فرهنگ ایران، حیات حافظه و نیز پویاییها و تحولات آن در گذر زمان مورد بحث و بررسی قرار گیرد[...].
در این کتاب، که درواقع از نخستین تلاشها برای شرح و تدوین حافظۀ فرهنگی دربارۀ ایران است، مطالعۀ حافظه در ایران بر دو محور اصلی صورت گرفته است: دین و ملیت[...].
در جامعۀ ایران پیشامدرن، انسان ایرانی رویدادها، انسانها و چیزهای پیرامون خود را با ارزشها، الگوها و میراث دینی درک و فهم میکرد. دین همچون نظام کامل معنایی (گفتمان) در نظر گرفته میشد که خود را از طریق هژمونی فرهنگی به جامعة ایران پیشامدرن تحمیل میکرد و نگرش او را نسبت به جهان انسان، و هستی شکل میداد. ازاینرو، برای کنکاش در حافظة دینی ایرانیان سه نوشتار انتخاب گردیده است که یکی از آنها، دین و حافظه؛ تحولات و چشماندازها، نوشتاری مشترک از نگارنده و دکتر نعمتالله فاضلی است[...].
در نوشتار اول، براساس یک مطالعۀ تجربی این امر نشان داده میشود که چگونه نخبگان سیاسی و فرهنگی جامعۀ صفویه (روحانیون) دین را در جهت مقاصد سیاسی و مذهبی خودشان استفاده میکردند[...].
در نوشتار دوم که بیشتر بر سنت بهعنوان منبع حافظه تأکید شده است، بر این نکته تأکید میگردد که تولید، انباشت و انتقال حافظه در دوران پیشامدرن ایران، براساس یک رابطة دو سویه شکل میگیرد[...]. از یک سو، فرستندۀ محتوای حافظه (که همچون مخزن ذخیرۀ اطلاعات است) و از طرف دیگر گیرندۀ حافظه. به نظر میرسد که کروینبروک در این نوشتار، قدم در راه مطالعاتی برداشته است که قائل به الگوی مخاطب فعال در شکل ارتباطات و مناسبات انسانی هستند[...].
در نوشتار سوم، که تنها نوشتار تألیفی این مجلد است، الگوها و روندهای حافظة دینی ایرانیان در یک فرایند طولانی از تاریخ و فرهنگ ایران مورد بررسی قرار میگیرد[...].
در ارتباط با محور دوم یعنی «ملیت» لازم به ذکر است که اصولاً مهمترین تغییر در جامعۀ ایران شاید شکل گرفتن دولت ـ ملّت باشد که از دوران قاجار و صدر مشروطیت آغاز گشت و در دوره پهلوی کامل شد. درواقع این تغییر ساختاری در جامعۀ ایران یک تغییر گفتمانی نیز بود، زیرا ظاهراً مدلول ملّت دیگر اجتماع مؤمنین و مسلمانان نبود بلکه اعضای یک واحد سیاسی بود که در قلمرو مشترک در کنار هم میزیستند[...]. از این اینرو، باز هم در سه مقاله سعی شده است ابعاد این تحول گفتمانی در حافظه ایرانیان مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
در نوشتار نخست فولمر از این صحبت میکند که ایرانیت و میراث روایی و آیینی ایران باستان در طول اعصار و قرون به آیندگان منتقل گردیده است[...].
در نوشتار دوم، بر نقش میراث بصری (عکسها و کارتپستالهای دوران مشروطه) در خلق تصویر ملّت ایران پرداخته میشود[...].
و اما در آخرین نوشتار از این بخش افشین مرعشی، به استفادۀ دولت متمرکز پهلوی اول از تاریخ و میراث گذشتۀ ایرانیان در راستای تشکیل هویت و حافظة نوین ایرانیان با تکیه بر نمادگرایی یادبودی در این دوران میپردازد.