انتشارات تیسا
فرصتی برای گسترش افکار؛ فعال در حوزه چاپ و نشر کتابهای علوم انسانی.
«تاریخ فرهنگی بدن در ایران»

کتاب «درآمدی بر تاریخ فرهنگی بدن در ایران»
نوشته محمد سعید ذکایی و مریم امنپور است. این کتاب که اخیرا از سوی انتشارات تیسا به چاپ دوم رسیدهاست، از نخستین آثار پیرامون مطالعات بدن در ایران به شمار میرود؛ این در حالی است که طی سه دهه اخیر ادبیات گستردهای پیرامون این موضوع در جهان شکل گرفتهاست. با این حال این اثر به همراه «کتاب جامعهشناسی بدن» داوید لوبروتون که توسط دکتر ناصر فکوهی ترجمه شده از منابع نادر در این زمینه است. از این رو برآن شدیم تا چندوچون این کتاب را مورد تأمل قرار دهیم.
۱- نقد رادیکال اندیشههای مدرن
در نیم قرن اخیر و با تحویل فهم انتزاعی پدیدهها به درک انضمامی آنها، علوم اجتماعی (social science) به مطالعات اجتماعی (social studies) تبدیل شدهاند. به فراخور چنین تحولی، نگرشهای کلگرایانه و نظرورزانه جای خود را به تحقیقات جزئینگر پراگماتیستی دادهاند و بر همین منوال، برخی از مسائل نوین، جایگاهی ویژه در مباحثه اندیشمندان اجتماعی پیدا کردهاند. این تحولات همبسته با رواج نقد نظریات هستیشناسی ذاتگرایانه و گسترش روششناسیهای تکثرگرایانه است و به شکلگیری شاخههای متنوعی در گفتمان جامعهشناسی انجامیده است. از جمله خصوصیات این تولیدات نوین، خاصیت بینارشتهای آنها و کاربرد متنوع انواع رشتههای علوم انسانی نظیر علوم سیاسی، علوم اجتماعی، نقد ادبی، روانشناسی، روانکاوی، نشانهشناسی، مردمشناسی، انسانشناسی و... در سطوح متفاوت تحلیل آن است. گسترش پدیده «مطالعات فرهنگی» نمونهای از شیوع چنین تولیدات علمی در سه دهه اخیر است که روزبهروز، بیشازپیش مورد توجه محققان قرار میگیرد و به درکی چندبعدی از پدیدهها دامن میزند.
از جمله نحلههایی که بر نظریه مطالعات فرهنگی تأثیری غیرقابلانکار داشتهاند، نظریات پساساختارگرایانه و پستمدرن است که با نقد رادیکال اندیشههای مدرن، از بسیاری از گزارههای بدیهی، آشناییزدایی کرده و ریشههای ضدعقلانی و اسطورهگرایانه آنها را برملا کرده است. در همین زمینه، یکی از مهمترین نکاتی که مورد نقادی قرار گرفتهاند، دوآلیسم مندرج در متن اندیشه مدرن است که دوگانههایی نظیر تن/ ذهن، طبیعت/ فرهنگ، احساس/ عقلانیت، زن/ مرد را از حالت انضمامی و تاریخی خارج کرده و به آنها ابعادی اسطورهای و مطلق بخشیده است. طبق نگرش مدرن، در این دوقطبی، بار معنایی مثبت متوجه شق دوم دوگانهها و بار معنایی منفی متوجه شق نخست آنها است.
اندیشه مدرن بر اساس نگرش کوگیتوی دکارتی به ذهنیت، عقلانیت و فرهنگ برتری داده و آنان را در جنس مذکر بازنمایی میکند و در برابر، با طرد جسمانیت، احساسات و طبیعت، جنس مؤنث را نماینده چنین نکاتی برمیشمارد. اندیشههای رایج در قرن بیستم، با دیده تردید در صحت چنین گزارههایی نگریستهاند و متأثر از نقادیهای نیچه، فروید، مارکس، هایدگر و... با رویکردی انتقادی، نقصانهای معرفتشناختی و ریشههای هستیشناختی اندیشه مدرن را آشکار ساختهاند. چنین امری به چرخش نظری در اندیشهها و اعاده حیثیت از برخی مفاهیم انجامیده است. از جمله مفاهیمی که در این چرخش محل اعتنا قرار گرفته است، یکی نیز، بدن و تن و جسم آدمی است که تا پیش از این متأثر از الهیات مسیحی و آرای اندیشمندان مدرن، در موضعی پست در برابر مقام والای ذهن قرار گرفته بود و به بهانه ایجاد مانع برای آزادی ذهن و آزادگی روح طرد میشد. بدینسان، اگر زمانی این سخن دکارت: «میاندیشم؛ پس هستم» مبنای یقینی هویتیابی انسانی بود، اینک این سخن نتلتون و واتسون: «اگر تنها یک امر یقینی باشد؛ آن این است که ما همه دارای بدن هستیم»؛ بازنمایی وضعیت انسان پسامدرن است.
۲- نگرشی جامعهشناختی به مسأله «بدن»
متأثر از چرخش پیشگفته، نوع نگرش به مسأله «بدن» نیز در جامعهشناسی تغییر یافته است؛ به نحوی که میتوان از نگرههایی در مورد بدن سخن به میان آورد که در تمایز آشکار با نگرههای بنیادگرایانه پیشین است. در نگرشهای بنیادیاب، بدن دارای مبنایی بیولوژیک و جهانشمول است و همین امر خود را در تمامی تجارب ما از بدن خود، نمایان میسازد. بدن در این سطح به امری عینی و ابزاری تقلیل مییابد؛ امری که میتوان آن را در گزاره «بدن در خود» (Body- in- itself) خلاصه کرد. دیدگاههای نوین و متأثر از چرخش نظری قرن بیستم، اما به «بدن برای خود» (Body- for- itself) اولویت میدهند. طبق این دسته از نظریات، بدن متأثر از فرایندها و زمینههای گفتمانی است و بدینسان، بنا به زندگی انسانها در زمینههای اجتماعی متفاوت، نوع خاصی از بدن ایجاد میشود. این نگرش، بدن را برساخته اجتماعی میپندارد و به حالت تجربه شده، امر زیسته و شکل زنده و جاندار بدن عطف اعتنا دارد. در این میان نگرشهای بینابینی نیز مطرح است که بدن را ترکیبی از امر اجتماعی و امر زیستی تلقی میکنند. در مباحث جامعهشناسی پدیدارشناسانه، تلاش محقق بر دریافتن چگونگی تجربه بدن نزد مردم و نحوه بیان این تجارب است. بودن در جهان و آگاهی انسانی تا حد زیادی توسط بدن معین میشود و به تعبیر مرلوپونتی در کتاب «پدیدارشناسی احساس»: «تمام احساسات بشری جسممند هستند و ما نمیتوانیم هیچ احساس یا حالت مستقل از بدن خود داشته باشیم.» بدن در تجربه زیسته انسانی حضوری ناخودآگاهانه و پنهان دارد و حتی آن فرض اندیشه مدرن نیز که سوژه را در تمایز با بدن فرض میکند، برساخته و برسازنده جهان زندگی است. (اباذری و حمیدی۱۳۸۷)
اندیشههای میشل فوکو، اندیشمند فرانسوی نیز نقشی مهم در مطالعات بدن ایفا کرده است. فوکو از حک شدن قوانین تنبیهی و انضباطی جامعه بر بدن و پیکر آدمی سخن گفته است و معتقد است سازمانهای قدرتمندی نظیر ارتش، بیمارستان، دادگاه و به طور کلی سامان سامانههای مدرن متکی بر اندیشه انضباط و مبتنی بر نظارت فراگیر بر بدن است. تولید بدنهای رام، کار ویژه نظام انضباطی مدرن است؛ به نحوی که «اقتصاد سیاسی بدن» و «تکنولوژی سیاسی بدن»، استراتژی محوری نهادهای مدرن است. این تکنولوژیها خود را در دو شکل نمایان میسازند: نخست تکنولوژیهایی که نظامهای مدرن بر بدن افراد تحمیل میکنند و آنان را موضوع نظارت خود قرار میدهند و سپس تکنولوژیهایی که افراد بر خود اجرا میکنند و از آن طریق به بازنمایی خویشتن در زندگی روزمره میپردازند.
با این تفاسیر، میتوان گفت: امروزه با سیاسیشدن بدن، رشد فرهنگ مصرفی، گسترش فرهنگ خودبیانگری، تبدیل بدن به سرمایه اجتماعی و نمادین، گسترش حوزه «مدرنیته فشرده»، بازاندیشی در هویتهای قطعی و یقینی و حرکت به سوی هویتهای سیال، متکثر و چندگانه، با پیدایش و رشد تکنولوژیهای نوین و با تأثیر گسترده عوامل جمعیتشناختی در برنامهریزیهای حکومتی و اجتماعی، بدن به مکان غایی کنترل ایدئولوژیک و نظارت سیاسی بدل شده است و دیگر نمیتوان بدان به مثابه ابژهای صامت و استوار بر مسائل بیولوژیک نگریست؛ بلکه عصر حاضر را باید عصر بدنهای منعطف و هویتهای تنانه تصور کرد.
۳- مطالعات بدن در ایران
کتاب «درآمدی بر تاریخ فرهنگی بدن در ایران» نوشته محمدسعید ذکایی و مریم امنپور که توسط نشر «تیسا» به بازار کتاب عرضه شده، اخیراً به چاپ دوم رسیده است. این اثر از نخستین مطالعات بدن در ایران است. با وجود ادبیات گستردهای که پیرامون مسائل بدن در جهان در سه دهه اخیر نگاشته شده است، در ایران تنها در سالهای اخیر توجه محققان به این مسأله معطوف شده و شاهد انتشار مقالات، تحقیقات و کتابهایی با محوریت بدن هستیم. در سال ۱۳۹۲ نیز کتاب «جامعهشناسی بدن» داوید لو بروتون با ترجمه ناصر فکوهی از سوی نشر «ثالث» به علاقهمندان این حوزه معرفی شد. با این همه، این موضوع همچنان در ندرت منابع به سر میبرد و این امر پیگیری جدیتر اصحاب اندیشه را میطلبد. ذکایی و امنپور در این کتاب، همانگونه که عنوان آن نشان میدهد؛ «درآمدی» بر مسأله بدن در ایران داشتهاند.
کتاب پس از بیان مقدمات روششناختی و نظری، در ۶ فصل به مسائل «گفتمانهای بدن در ایران»، «بدن، مکان و فضا»، «بدن و ارتباطات غیرکلامی»، «پوشاک»، «بدن و سلامت» و «تغییر و اصلاح بدن» میپردازد.
روش کتاب، مبتنی بر روش تاریخ فرهنگی است. این روش که مکمل روش مطالعات فرهنگی است؛ «براساس چارچوبهای کلان نظری و هرمنوتیکی و تدوین تحلیلهای انتقادی از کاربردها و تجلیات گذشته در فرهنگ معاصر» (ص ۲۵) شکل میگیرد و نمونهای از آن در «بازنمایی رسانهای از گذشته و نیز فهم گذشته براساس سنتهای بومی و ابداعات زندگی روزمره» دیده میشود. این روش با درک فرایند تحولات فرهنگی، درصدد تفهیم رابطه میان وقایع توصیفی تاریخی با شیوه فهم کسانی که آن وقایع را زیستهاند، است.
در مقام مقدمات نظری، نظریههای مُد اندیشمندانی چون زیمل، وبلن، بوردیو و بلومر توضیح داده شده و مد را به مثابه فرایندی اجتماعی و پدیدهای فرهنگی بررسی کرده است. در زمینه مباحث گفتمانهای بدن، به آرای گافمن و فوکو اشاره شده و گفتمانهایی نظیر بدن سالم/ بدن ناسالم، بدن مردانه/ زنانه، گفتمانهای دینی/غیردینی، گفتمان سلامت/ معلولیت... مورد بحث قرار گرفتهاند. خلاصه نگاه مؤلفان به مسأله نظریه بدن در این جملات قابل فهم است: «بدنی شدن یا بدنیبودن، به مثابه رکن مهمی در فهم الگوی روابط فرهنگی ما همیشه ترکیب ویژهای از توجه به قدرت نسخههای فرهنگی همراه با سلیقهها، ارجحیتها و نمایشهای فردی ما خواهد ماند.» (ص۸۲)
۴- انتقادی خاموش در برابر گفتمانهای مرکزی جامعه
در فصول دیگر این کتاب، نخست به تحول گفتمانهای بدن در ایران پرداخته میشود و گفتمانهایی نظیر گفتمانهای جامعهشناختی، ادبی، دینی و پزشکی بدن به عنوان گفتمانهای مبنایی تحلیل مشخص میشوند. نیز در تحلیل طولی، تاریخ ایران به سه دوران تقسیم میشود: ۱ـ امپراطوری (از هخامنشیان تا شروع جنگهای ایران و روس در دوره قاجاریه) ۲- مشروطیت (از جنگهای ایران و روس تا پایان قاجاریه) و ۳- مدرنیته (از عصر پهلوی تا زمان حاضر). همچنین طبق همین تقسیمبندیهای گفتمانی و تاریخی به مقولات مرتبط با بدن، نظیر «ارتباط غیرکلامی»، «پوشاک»، «سلامت» و... پرداخته میشود.
نسبت بدن و مکان، در ایران، رابطهای متناقض و متضاد بوده است. جامعه و شهر ایرانی، به دو حوزه مردمی و حکومتی تقسیم شده است و در عصر مدرن، بر شدت این تضاد افزوده نیز شده است زیرا دولت مدرن، علاوه بر کنترل فضاهای بیرونی، درصدد درونیکردن قواعد رفتاری و کنترل گفتمانی شهروندان نیز هست. از سوی دیگر، شهروندان با استفاده از مواهب گسترش آزادیهای نوین برآمده از گفتمان هژمونیک مدرنیته، بر استقلال عمل خود از فضاهای اجتماعی افزوده و بدنی شخصیتر و عقلانیتر یافتهاند.
در زمینه روابط غیرکلامی، در دوران امپراطوری، تقسیمبندی فضاهای اجتماعی به دو عرصه اندرونی و بیرونی، مهمترین عامل قوامبخش این ارتباطات است؛ حال آنکه در دوره مشروطیت، جنسیت و طبقه نقشی قابلتأمل در معنادهی به این رفتارها داشته است و در عصر مدرنیته نزاع میان دو «من» ایرانی: «منِ بنده و فرمانبر» و «منِ مالک و سرور»، به تنوع گفتمانی و سیالیت معنایی تعاملات غیرکلامی میانجامد. در بحث پوشاک، تحلیل سه دوره تاریخی نشان میدهد که پوشش افراد در گذشته، بیشتر نشاندهنده تفاوتهای قومی- طایفهای، نوع سکونت و سطح معیشت افراد بوده است، اما در گذر زمان و در عصر حاضر، علاوه بر اینها، پوشاک بیانگر تفاوتهای هنجاری و اعتقادی و سبکهای متنوع زندگی است. در فصل «بدن و سلامت» در دوران امپراطوری، تندرستی و بیماری، همبسته نیروهای فرامادی و امری مردانه و مرتبط با سلسله مراتب اجتماعی تلقی میشدند؛ در دوران مشروطیت این نگرش در رقابت با نگرش مدرن رسوخیافته در طبقه متوسط شهری قرار میگیرد که استفاده از اسلوب درمانی جدید، مبادرت به ورزشهای نوین غربی و کاربرد لوازم و مواد بهداشتی جدید را تبلیغ میکند. با این همه، نزد عوام همچنان همان نگرش سنتی غلبه داشت و بیماری اشخاص زاییده گناه و برای پاکشدن از آلودگی یا به مثابه آزمون الهی تلقی میشد. در عصر مدرنیته و با اتکای مقوله بهداشت به اقدامات گسترده دولتی نظیر تأسیس وزارت بهداری، ایجاد دانشکدههای پزشکی و... بدن فرایند و پروژهای محسوب میشود که باید از طریق بهداشت، درمان، تربیت و پرورش به کنترل آدمی درآید و با نرمهای اجتماعی متناسب شود. در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران، نظام سلامت متأثر از حضور گسترده دولت در این عرصه، ابعاد سیاسی و ایدئولوژیک نیز یافته است. در آخرین فصل کتاب: «تغییر و اصلاح بدن» این نکات مورد توجه قرار میگیرند که در دوره امپراطوری، جمع و ارزشهای جمعی، تعیین بخش اصلاح و تغییر در بدن بوده است. در دوره مشروطه، ساز و کارها و شیوههای مدرن مدیریت بدن در کنار نگرش دوره امپراطوری شکل گرفت و نفوذی تدریجی در میان برخی لایههای اجتماعی پیدا کرد. در عصر مدرنیته، اما تجربه بروز و حضور امر مدرن، امکان نگرش بازاندیشانه به بدن و تغییر و اصلاح آن را فراهم کرده و بدن به طرحی بدل شده است که نه بر اساس سنت یا عادات جمعی، که در پیوند با آزادی افراد و خودشکوفایی فردی، ساخته میشود. بدینسان با وجود ابراز قدرت محدودیتهای ساختاری، گاه بدن به نیرویی برای انتقاد خاموش و مقاومت در برابر گفتمانهای مرکزی جامعه بدل میشود.
نقدی بر کتاب
با این تفاسیر و در مقام ارزیابی اثر میتوان گفت: کتاب تا آنجا که «درآمدی» بر تاریخ فرهنگی بدن در ایران تلقی شود، قابلقبول به نظر میرسد اما نباید از این نکته غفلت ورزید که استفاده از روش تاریخ فرهنگی، توجیهکننده توصیف تاریخی پدیدهها به مثابه روایت وقایع به عنوان حقایق مطلق نیست؛ بلکه به معنای استفاده ابزاری از تاریخ برای درک فرهنگ است. فرهنگ نیز در اینجا، پدیدهای ثابت و لایتغیر محسوب نمیشود و ماهیتی سیال دارد. نوع تقسیمبندی نویسندگان از تاریخ ایران به سه دوره و بالاخص یکسانانگاری دوره امپراطوری که از نظر تاریخی بیش از دو هزار سال را پوشش میدهد؛ دقت تحلیلی و حتی توصیف تاریخی را خدشهدار میسازد. با وجود اذعان نویسندگان به درک سیال از مقوله فرهنگ، اما آنچه در تحلیلهای دوره امپراطوری بیشتر به چشم میآید، نوعی شبیهسازیهای تاریخی و همسانپنداریهای شبهعلمی فرهنگی است که اگرچه در مقام جمعآوری اطلاعات از منابع متفاوت، قابل اعتنا است و به گردآوری مجموعهای از دادههای خام در زمینه بدن و مقولات مرتبط با آن انجامیده است، اما به دلیل رویکرد نظری یکسان، گاه، بیش از آنکه به تحلیلی جزئی، انضمامی و جامعهشناختی منجر شود؛ به روایتهایی کلان، انتزاعی و با درکی خاص از تاریخ انجامیده است. بدینسان، تاریخ پر از پیچ و خم فرهنگ ایران و تفاوتهای غیرقابلاغماضی که در ادوار گوناگون آن وجود داشته است و بیتردید باید خود را در زیست جامعه ایرانی و یکی از مبانی آن: بدن ایرانی، نمایش دهد؛ به فراموشی سپرده شده یا بنا به مصالح افزایش سرعت انجام تحقیق، مورد غفلت قرار گرفته است. در این زمینه، شاید روش صحیحتر آن بود که دوران تاریخی پیشامشروطه، خود به چندین دوره نظیر ایران پیشااسلامی، ایران از حمله اعراب تا آغاز عصر صفویه، از صفویه تا دوره مشروطه و بخشبندیهای جزئیتر مشابه، تقسیم میشد تا مخاطب دچار این تصور نشود که تا پیش از مواجهه با امر مدرن، تاریخ ایران، تاریخی تخت و ثابت بوده است. از همین منظر شاید بشود ایراد اساسیتر به مبانی نظری تقسیمبندی کتاب را به پذیرش دوگانه شرقشناسانه سنت/ مدرن در تحلیل تاریخی مرتبط دانست. نویسندگان، دانسته یا نادانسته، تاریخ ایران پیش از دوره مدرنیته را تاریخ سنت دانستهاند؛ حال آنکه، در فراروی نظری از چنین دوگانگیهایی، سنت مطالعات اجتماعی در پی شناخت تکنیکها و سامانههای برآمده از مناسبات درونی جوامع، بدون اتصاف به صفات محدودکننده نگرشها به مقولات ایستا است؛ نظیر آنچه فوکو در مطالعات خود به آن مبادرت ورزید و بسیاری از کلیشهها را به پرسش کشید. این کاستی خود را در تحلیل نویسندگان از عصر مدرنیته نیز نشان میدهد؛ آنجا که وقوع انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، مشخصاً جایگاه خود را در تغییر مناسبات عصر مدرن نشان نمیدهد و نویسندگان اثر، موضع نظری خود نسبت به این تحول را، دقیقاً روشن نکرده و بدون توضیح روشنگری، گاه آن را ادامه عصر مدرنیته (فصل ششم) و گاه آن را در تقابل با آن (فصل پنجم) بازنمایی میکنند.
منابع:
۱ـ اباذری، یوسف و حمیدی، نفیسه. ۱۳۸۷. جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات. مجله پژوهش زنان. ش ۴. صص ۱۶۰-۱۲۷
۲ـ ذکایی، محمدسعید و امنپور، مریم. ۱۳۹۳. درآمدی بر تاریخ فرهنگی بدن در ایران. تهران. نشر تیسا. چ دوم.