انتشارات تیسا
فرصتی برای گسترش افکار؛ فعال در حوزه چاپ و نشر کتابهای علوم انسانی.
هابرماس و پوپر جستارهای معرفتشناسی
گلابی فاطمه،شهبازی قبچاق ابراهیم،۱۳۹۳،هابرماس و پوپر جستارهای معرفت شناختی،تهران: تیسا،چاپ اول،۲۳۱ صفحه
شناخت جامعه یکی از تلاشهای انسان بوده که همواره از زمانهای بسیار دور وجود داشته است و بنا بر اطلاعات تاریخی که به دست ما رسیده است، حتی فیلسوفان یونان باستان نیز سعی در شناخت جامعه کرده و همواره برآن بودهاند که با شناخت آن بتوانند راههایی برای بهبود وضعیت یا حل مشکلات جامعه پیدا کنند. شناخت همیشه مستلزم روش است و شناخت جامعه نیز از این قانون مستثنی نیست و به همین خاطر از زمانهای دور در کتابهای فلسفه تکنیکهایی مانند استقرا[۱] و قیاس[۲] برای حصول شناخت مطرح شده و بر سر آنها مناقشههای فراوانی صورت گرفته و بهتدریج اصول و روشهای دیگری به آنها اضافه شده است.
شناخت بهعنوان پدیدهای اجتماعی، همواره نوع بینش انسان را نسبت به جهان طبیعی و جهان اجتماعی تعیین میکند و به نوبه خود نیز تحتتأثیر عوامل گوناگونی مانند ساختار بیولوژیکی و زبانی انسان، ساختار و نهادهای اجتماعی، روابط قدرت، ارزشها و مطلوبها بودهاست. معرفتشناسی و نظریه شناخت یا تأمل و تفکر بر روی شناخت نیز از همان ابتدای تفکر بشری چه بهطور بارز و نظاممند در درون رشتههای خاص و چه به طور ضمنی در خلال نظریههای متفاوت، وجود داشته است. معرفتشناسی کنونی، به عنوان رشتهای خاص که در زیرمجموعه فلسفه قرار میگیرد، با موضوعاتی چون منبع، چگونگی، حدود، روش تحلیل و ارزش دانش سروکار دارد. از میان همه نحلههایی که معرفتشناسی به آنها میپردازد، دانش اجتماعی و چگونگی شناخت و روش شناخت در این نحله از اهمیت بسزایی برخوردار است. به نظر میرسد که دانش اجتماعی به عنوان رشتهای نوظهور که خود را وقف شناخت جامعه و انسانها با ارتباطات متفاوت ساخته است، بیشتر از هر رشته دیگری نیاز به معرفتشناسی متناسب با موضوع پیچیده خود دارد.
پس از انقلاب صنعتی و روی کار آمدن جامعهشناسی به عنوان نحلهای فکری، نظریههایی خاص و به تبع آن، برای شناخت جامعه روشهای متعددی مطرح شدند. روششناسی و تشخیص درست راه شناخت جامعه را میتوان از مباحث مهم و بنیادی در شناخت جامعه برشمرد. برای علم و بهطورکلی شناخت، اهداف متعددی مطرح شدهاند که ویژگی مشترک آنها را میتوان زیر عنوان حل مسائل موجود و راهنمایی بشر به سوی رفاه و سعادت بیشتر گنجانید، ولی چگونه و با چه روشی، بهویژه در جامعهشناسی، رسیدن به این مهم امکانپذیر است؟ معرفتشناسی رشتهای است که موضوع خود را روش دانش و خودِ شناخت قرار دادهاست و به همین دلیل استفاده از بنیاد محکم معرفتشناختی میتواند رهنمودی اساسی برای روششناسی در دانش اجتماعی تلقی شود؛ زیرا با استفاده از بینش معرفتشناسانه[۳]، فاعل شناسا[۴] از موضوع[۵] خود طرح کلی و منسجمی دارد و با نگاه از بالا تسلط بیشتری بر روی شناخت خود پیدا میکند. به دلیل اهمیت یورگن هابرماس[۶] و کارل پوپر[۷] در زمینه روششناسیِ دانش اجتماعی، بر آن شدیم که معرفتشناسی این دو اندیشمند را بررسی کنیم. با توجه به اهمیت این دو متفکر در حوزههای یادشده، شناخت، روش و بینش آنها نسبت به دانش برای جویندگان آگاهی در زمینه دانش اجتماعی ضرورتی انکارناپذیر مینماید، زیرا شناخت روش و دیدگاههای معرفتشناختی هابرماس و پوپر میتواند راهگشایی برای دانشجویان و حتی اساتید علوم اجتماعی در پژوهشهای اساسی باشد و همچنین باعث دستیابی به بینشی بهتر از آنچه اکنون داریم نسبت به جهان و بهویژه پیرامون خود شود.
انگیزه اصلی در تدوین کتاب حاضر این است که بتواند مبنای بهتری برای ارائه برنامهها و طرحهایی که در پی کار بر روی فلسفه روش و چگونگی آن در علوم اجتماعی هستندو در عین حال بحث درباره چیستی، روش، رسالت، مطلوب و کاربردیبودن دانش اجتماعی را ارائه دهد، زیرا ما چه به عنوان متخصصان حوزه علوم اجتماعی و چه به عنوان افراد جویای شناخت در این زمینه، اگر آشنایی جامعی از موضوع و روش علم بهطورکلی و جامعهشناسی به طور خاص نداشته باشیم، نمیتوانیم رسالت این دانش را بشناسیم و در ادامه آن ممکن است گرفتار برخی گمراهیها شویم و به جای حل مسائل اجتماعی، مسبب پیدایش مشکلات بیشتری از آنچهکه وجود دارد، باشیم؛ بنابراین پژوهش در مورد آرا و اندیشههای این دو اندیشمند و شناسایی معرفتشناسی آنها با نگاهی مقایسهای میتواند راهگشایی برای پژوهشهای دیگر در ارتباط با موضوع بوده و در عین حال ما را به پیشنهاد و توسعه نظری در این زمینه رهنمون سازد.
در کتاب حاضر، با قبول این ایده که هستیشناسی انسانها بنیادی برای شکلگیری معرفتشناسی آنها بوده و از طریق این معرفتشناسی است که به روششناسی و درنهایت غایتشناسی میرسیم؛ بر آن شدیم تا معرفتشناسی یورگن هابرماس و کارل پوپر را مقایسه و بررسی کنیم. یورگن هابرماس به عنوان بزرگترین و پرنفوذترین فیلسوف و جامعهشناس عصر حاضر و کارل پوپر، به عنوان پرنفوذترین فیلسوف روششناسِ علم قرن بیستم، اهمیت زیادی در شکلگیری مباحث و حتی مکاتب کنونی داشتهاند. کارل پوپر بنا بر روششناسی و عقلگرایی انتقادیای که دارد، در فلسفه علم و روش آن، فیلسوف بیرقیبی بوده است، هرچند که علاقه پوپر بیشتر متوجه حوزه علوم طبیعی بودهاست تا علوم اجتماعی، ولی در سطح کلی با طرح ایده ابطالپذیری افق جدیدی در روششناسی علم گشوده است. هابرماس نیز بنا بر میراث گسترده خود از فیلسوفان عصر روشنگری و مکتب فرانکفورت و بنا بر ویژگی دیالوگیبودن آثارش در رویارویی با دیدگاههای مخالف، به گستره وسیعی از موضوعات متفاوت مربوط به شناخت پدیدههای مدرن اجتماعی و سیاسی پرداخته است.
به نظر میرسد که بررسی و پژوهش بر روی معرفتشناسی این دو دانشمند بتواند راهنمایی و افقهایی برای دانش اجتماعی حداقل بهانهای برای تأمل در روش کنونی مسلط در علوم اجتماعی باشد.
فصل یکم این کتاب به بیان موضوع اصلی موردنظر و علت کار بر روی این موضوع میپردازد و مباحثی مانند پرسشهای پیشرو و مفاهیم اساسی مرتبط با بحث معرفتشناسی مطرح میشوند. در فصل دوم و سوم سعی شدهاست تا منابع و آثار هریک ازمتفکران یادشده و نظریات معرفتشناسانه آنها به طور خلاصه بررسی شود و گزارههای مربوط به معرفتشناسی هریک از این دو متفکر بیان شود. در این راستا فقط به آثاری که حاوی نظریات معرفتشناسانه هابرماس و پوپر بودند، پرداخته شدهاست و از بررسی آثار و منابع خارج از حوزه معرفتشناسی پرهیز شدهاست. فصل چهارم به بررسی تطبیقی موضوعات مطرح در معرفتشناسی هر کدام از متفکران میپردازد و سعی شده است تا مقایسهای منسجم و کامل از نظریات مربوط به شناخت و روش شناخت این دو متفکر به دست داده شود. فصل پنجم نیز به مقایسه مکاتب و دیدگاههای موجود در آرای هابرماس و پوپر میپردازد و میکوشد تا به شکلهای مختلف، این مقایسهها قابلفهم و خلاصه شود. در طی این مباحث از فصل پنجم به بعد تلاش بر این بوده که بهتدریج تا آخر فصل هفتم به پرسشهای مطرح پاسخ داده شود و در حد پیشنهاد، با مقایسه میان معرفتشناسی این دو نظریهپرداز، کاربردپذیری روشهای طرحشده بهوسیله این دو اندیشمند در علوم اجتماعی مورد تجزیهوتحلیل قرار گیرد و در این راستا توسعه نظری لازم حاصل شود.
اگرچه این توسعه نظری نیاز به استدلال و توجیههای بسیاری دارد که از حوصله بحث و گنجایش یک کتاب خارج است، ولی امید است این اثر بتواند در حوزه روش و تفکر علوم اجتماعی برای افراد دانشگاهی بهویژه دانشجویان حوزه علوم انسانی و اجتماعی مفید باشد. در نگارش این اثر تلاش بر این بوده که در عین سادگی و روانی مطلب، اطلاعات مبسوطی در حوزه معرفتشناسی پوپری و هابرماسی ارائه شود، بااینحال باید گفت که هیچ متنی نمیتواند از عیب بری باشد؛ بنابراین انتظار میرود که خوانندگان با نگاهی نقادانه به متن، نظرات و پیشنهادهای سازنده خود را به مؤلفان اثر منتقل کنند.
فهرست
فصل یکم: کلیات
۱. پرسشهای پیش رو
۲. واکاوی مفاهیم اساسی
۳. معرفتشناسی
۴. کاربردپذیری
۵. انواع دانش
۶. معرفتشناسی در نگاه جامعهشناختی
۷. معرفتشناسی، روششناسی و روش
۸. معرفتشناسی در نگاه انتقادی
فصل دوم: معرفتشناسی هابرماس
۱. نظریه و عمل (۱۹۶۳)
۲. در منطق علوم اجتماعی (۱۹۶۷)
۳. دانش و علایق انسانی (۱۹۶۸)
۴. دانش معطوف به کار
۵. دانش عملی
۶. دانش رهاییبخش
۷. طرح کلی از معرفتشناسی هابرماس
فصل سوم: معرفتشناسی کارل پوپر
۱. منطق اکتشاف علمی (۱۹۳۴)
۲. مسئله استقرا
۳. ابطالپذیری به عنوان جایگزین
۴. فقر تاریخیگری (۱۹۵۷)
۵. رئالیسم و هدف علم (۱۹۵۷)
۶. جامعه باز و دشمنان آن (۱۹۴۵)
۷. تحلیل موقعیتی
۸. نظریه سه جهان دانش (۱۹۷۸)
فصل چهارم: هابرماس و پوپر؛تحلیلهای تبیینی ـ مقایسهای
۱. تفاوتها
۲. شباهتها
فصل پنجم: هابرماس و پوپر؛ مقایسه مکاتب و دیدگاهها
۱. تفاوتها
۲. شباهتها
فصل ششم: رویکرد معرفتشناختی هابرماس و پوپر به علوم اجتماعی
۱. هابرماس
۱-۱. نقد هابرماس
۲-۱. نقد پوپر
فصل هفتم: یورگن هابرماس یا کارل پوپر
۱. نتایج بحث هابرماس
۲. نتایج بحث پوپر ۵