عنوان پیام
متن پیام

نگاهی به کتاب «درآمدی بر روایت زنانه از شهر»

تاریخ ثبت : ۱۳۹۳/۰۴/۲۱     تعداد بازدید : ۱,۰۶۳
نگاهی به کتاب «درآمدی بر روایت زنانه از شهر»

«درآمدی بر روایت زنانه از شهر» نخستین اثر سارا نادری، در سال ۱۳۹۲ توسط نشر تیسا به بازار کتاب عرضه شد و اندکی بعد در بهار ۱۳۹۳، تجدیدچاپ شد. کتاب، برآمده از پژوهشی است که مولف به سفارش اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران انجام داده است و در مجموعه «فرهنگ و شهر» نشر تیسا که زیر نظر دکتر نعمت‌الله فاضلی، انسان‌شناس معروف و از مروجان ایده «مطالعات فرهنگی» در ایران است؛ به طبع رسیده است. نادری، فارغ‌التحصیل رشته مهندسی در مقطع کارشناسی بوده و در مقطع کارشناسی ارشد در رشته جامعه‌شناسی به تحصیل پرداخته است. عنوان پایان‌نامه وی «منابع قدرت زنان در ایران: مطالعه کیفی دیالکتیک انقیاد«قدرتمندی در زندگی روزمره زنان تهرانی» است که به راهنمایی دکتر محمود شهابی و با مشاوره دکتر محمدسعید ذکایی شکل گرفته است. همانطور که از عنوان پایان‌نامه نادری نیز بر می‌آید؛ مساله زنان در ایران امروز، موضوع مورد علاقه وی است و در این کتاب نیز به این دل مشغولی ذهنی خود پرداخته است. در واقع، عنوان فرعی کتاب: «کاوشی نظری در خوانش تجربه‌های زنانه از شهر» گویای موضوع کتاب و موضع نویسنده در قبال زندگی روزمره زنان در شهر تهران است. نادری در این کتاب می‌کوشد تجربه زیست زنانه در شهر را واکاوی کند؛ الگوهای رفتاری حاکم بر این تجربه را شناسایی کند و بر اساس شناخت ذائقه‌های زنانه، راهبردها و راهکارهای مطبوع ساختن هرچه بیشتر فضاهای شهری برای مشارکت موثر زنان را به مدیریت شهری پیشنهاد دهد.
آغازگاه و پروبلماتیک اثر، اتفاقی سوال برانگیز است که ذهن نویسنده را به خود مشغول کرده است: او می‌نویسد که در زندگی روزمره شاهد ارائه تصاویر و تعاریف متناقضی از زن بوده است و نکته جالب ماجرا را آن می‌داند که منادیان این هویت‌های تعریف شده برای زن، از قضا، همگی زن هستند. او حتی این مساله را مطرح می‌کند که «گاهی دو یا چند تصویر هویتی کاملاً متضاد را می‌توان در طول چند ساعت معاشرت در زندگی روزمره یک زن به سادگی مشاهده کرد.» (ص۱۶) او در پی چرایی این مساله به این سوال رهنمون می‌شود که زنان در چه لحظه‌هایی از زندگی خود احساس رضایت می‌کنند؟ کدام رفتارها را با میل خود و کدام را با اکراه انجام می‌دهند؟ تجربه زیسته آنان چه تناسبی با تصویر ایده آلشان دارد؟ در ادامه، با اشاره به افزایش آمادگی زنان برای حضور در عرصه‌های اجتماعی، از عدم تناسب رشد زنان پس از انقلاب با میزان مشارکت آنان در حیات اجتماعی سخن به میان می‌آید. در کنار این نکته، اما به پژوهش‌هایی نیز اشاره می‌شود که بیانگر عاملیّت قدرتمند زنان به ویژه زنان مسن و سنتی ایران در زندگی خصوصی و خانوادگی است. این تناقض نما، محرک پژوهشی است که در قالب این کتاب ارائه شده است. نظیر هر اثر پژوهشی، نویسنده پیش از شروع کار، نگاهی مفصل به دیگر پژوهش‌های تجربی درباره «تجربه زنانه» می‌اندازد که حاوی نکات قابل تاملی درباره مسائلی نظیر «صحبت‌های خاله زنکی»، «عرصه‌های تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی زنان ایران زمین»، «احساس ناامنی در تجربه زیسته زنانه از زندگی روزمره»، «تاثیر جلسات مذهبی بر کیفیت زندگی زنان» و... است. هر یک از این پژوهش‌ها، نکات مفید و قابل توجهی را گزارش می‌دهند. تحقیق دکتر عبداللهی بازگوکننده آن است که زنان ایرانی فارغ از تعلقات قومی، طبقاتی، قشر اجتماعی، نهاد و سازمان فعالیت، تنها به واسطه زن بودن از موقعیت پایین‌تری برخوردارند.
تحقیق دکتر پرویز پیران، اما با ارائه گزاره‌ها و نتایجی جزئی‌تر، به ما نشان می‌دهد که اولاً قدرت تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی (تصمیم‌گیری غیرمستقیم) زنان به مراتب بیش از مقداری است که در برداشت عمومی و در منابع و متون مطرح شده است. ثانیاً زنان مسن و سنتّی ایران زمین در زندگی خصوصی و خانوادگی عاملیتی قدرتمند دارند. این در حالی است که بنا به تعاریف مدرن از سوژگی، آنان باید در موضع ضعف باشند. در تحقیق پیران و همکاران‌اش از ۶۴ شهر و ۵۱ روستا، آنان به ۴۰۰ راهکار به کار رفته توسط زنان دست یافته‌اند که باعث اتخاذ ۸۰ درصد تصمیم‌ها توسط زنان شده است. پرسشی که در اینجا شکل می‌گیرد از این قرار است: اول، چرا با وجود گسترش کمی فعالیت زنان جوان در جامعه ایران، آنان اولاً نسبت به مردان در موقعیت پایین‌تری قرار دارند و دوم، چرا آنان نسبت به نسل مادران خود نیز که طبق کلیشه‌های نظری، سنتّی و فاقد عاملیّت تلقی می‌شوند؛ از قدرت کمتری در اتخاذ تصمیم‌گیری‌های خانوادگی برخوردارند؟
همین پرسش‌ها، نویسنده را به این صرافت می‌اندازد که به اندکی عقب‌نشینی در تاریخ بپردازد و به تلاش برای فهم نحوه نگرش و روش حضور زنان در زندگی اجتماعی دوره قاجاریه مبادرت ورزد. با تحلیل این دوران براساس دست نوشته‌های زنان اشرافی، نوشته‌های مردان درباری، اطلاعات موجود از محکمه‌ها و عریضه‌های شکایات زنان از مظالم اقتصادی و سفرنامه‌های خارجی، این نکته عیان می‌شود که در این دوران و پیش از تجلی و بروز امر مدرن در مواجهه با جامعه سنتّی ایران، میان زنان و مردان تفکیکی مستحکم در حوزه عمومی و حوزه خصوصی وجود داشته است که طی آن، حوزه عمومی ملک طلق مردان بوده است و در حوزه خصوصی نیز جدایی جایگاه زنان (اندرونی) و مردان، امری مسجل و بدیهی محسوب می‌شده است. در گفتمان غالب بر چنین جامعه‌ای، مهمترین وظایف زنان، باروری، تربیت فرزند، شوهرداری و خانه‌داری بود و موقعیت زن براساس موفقیت او در انجام چنین کار ویژه‌هایی تعیین می‌شد.
با این همه، موقعیت تمامی زنان یکسان نبود و برخلاف کلیشه‌های طبقاتی، اتفاقاً زنان متعلق به طبقات فرادست، برای حضور در حوزه عمومی یا قدرت‌یابی در حوزه خصوصی با موانع بیشتری روبه‌رو بودند. نزد زنان روستایی بنا به اقتضای زندگی همیارانه کشاورزی و دامداری، مرز باریکی میان این دو حوزه وجود داشت و با توجه به نقش کلیدی زن در چرخاندن اقتصاد خانواده، مردان از امکان اعمال قدرت یک جانبه بر آنان محروم بودند. چنین امری در میان زنان طبقات فرودست شهری نیز، با اندکی تفاوت، قابل مشاهده بود؛ اما نزد زنان اشرافی، مسئله اساساً متفاوت بود. آنان به واسطه تنعم مالی همسرانشان، از یکسو به علت حضور خدمتکاران از ایفای نقش خانه‌داری محروم می‌ماندند و نمی‌توانستند در آن حوزه چندان خودی نشان بدهند؛ و از سوی دیگر همواره در معرض تهدید تجدید فراش شوهران مستقل و معطل ماندن نقش‌های جنسیتی خود اعم از باروری و شوهرداری بودند. با وجود این، لااقل در مورد حضور کم رنگ زنان در حوزه عمومی، مشکل لااقل تا پیش از مواجهه جامعه ایرانی با مدرنیته و مظاهر و نتایج آن، چندان حاد نبود. در جامعه‌ای با گفتمان سنتی، زنان خود نیز تمایل چندانی به حضور در این حوزه نداشتند و جز آنگاه که در شکلی مناسکی و مصرفی، حوزه عمومی را نوعی تنوع برای گذراندن اوقات فراغت محسوب می‌کردند؛ در شکل کلان، حوزه عمومی، منبع تهدید و اضطرار تلقی می‌شد و آنان ترجیح می‌دادند با سپردن آن به دست مردان، پایه‌های قدرت خود در خانه و حوزه خصوصی را تقویت کنند.
با وجود این، با حضور سیل‌آسای اندیشه‌های مدرن و برخورد آن به دیواره‌های متصلب و غفلت‌زده سنّت، جامعه ایرانی در گردابی حایل افتاد؛ آزمونی دشوار پیش روی خود دید و ناگهان تغییراتی بنیادین را در انگاره‌ها و نهادهای اجتماعی تجربه کرد. بخشی از این تجربه تهدید، تکفیر، تامل و تطبیق نیز مسئله زنان و یکی از مهمترین شاخصه‌های آن، حضور زنان در حوزه عمومی و استیضاح‌شان توسط گفتمان مدرن بود. بدین‌سان، زن معاصر ایرانی، با چنین کشاکش مهیب و بحران معنای منتج از آن در زندگی روزمره خود دست به گریبان است. او از یکسو از سوی سنّت و از سوی دیگر از سوی امر مدرن، مورد خطاب قرار می‌گیرد و نتیجه و عارضه چنین نزاع تنگاتنگی، بحران معنا است. نادری در شرح این بحران، به هویت چندپاره زنان امروزی اشاره می‌کند و آن را در قالب تضاد دو الگوی هویتی مادر و پدر بازنمایی می‌کند. طبق این بازنمایی، در دختران از کودکی، به دلیل عدم شکل‌گیری کامل فیزیولوژی زنانه، بازنمایی یکسان کودک دختر و پسر در سنین پایین در جامعه و آموزش و پرورش یکسان، دو الگوی پدر و مادر به رقابت با یکدیگر می‌پردازند؛ حال آن که پسران از آغاز در دوقطبی زن ـ مرد، جایگاهی ثابت دارند و هویت جسمی و ذهنی خود را در تمایز با مادر و در تشابه با پدر شکل می‌دهند.
الگوی پدر (مدرن) بر اخلاق مطلق (حجیّت تام منطق در تمام عرصه‌های زندگی)، فردیت مطلق (اولویت پیشرفت فردی خطی) و ذهنیت مطلق (اولویت ذهن بر جسم) متکی است و با تجویز عقلانیت شدید و تقبیح اِعمال غیرمستقیم قدرت، دختر را به صراحت منطقی در زندگی زناشویی، سنجش‌گری و مدیریت احساسات، اشتغال و استقلال مالی، تحصیلات موفق، حضور مستمر در حوزه عمومی و شهر، گسترش دایره ارتباطات اجتماعی و مقاومت در برابر خوانده شدن با جسم در جامعه فرا می‌خواند. اگرچه در آغاز دختر از این الگو پیروی می‌کند؛ اما به مرور زمان و با رشد کودک و پدیداری تمایزات جسمانی، الگوی مادر نیز، عرض اندام می‌کند و دختر را با نگره‌هایی متفاوت آشنا می‌کند. طبق این الگو، هویت اصلی زن در خانه تعریف می‌شود؛ مهمترین هدف زن حفظ و موفقیت زندگی خانوادگی است؛ جسم مهمتر از ذهن است؛ لطایف‌الحیل و وسوسه‌انگیزیِ زنانه ابزاری کاراتر از صراحت مردانه است و از آنجا که معطوف به ارزش حفظ خانواده است؛ مشروعیت اخلاقی نیز دارد؛ مدارج اجتماعی و اشتغال تنها در صورت بهبود کیفیت ایفای نقش زن در خانواده، قابل توجیه است؛ معنای زندگی در خانه، خانواده و تربیت بچه‌ها خلاصه می‌شود؛ و تقسیم کار سنتی مبتنی بر فهم خانه به عنوان قلمروی زن و درک بیرون خانه به مثابه قلمروی مردانه، مورد تأیید است.
بدین‌سان دختران و زنان در میان دو الگوی متضاد، در برخورداری از هویتی همگن و یکپارچه دچار بحران معنا می‌شوند. بخشی از وجود زن به الگوی مردانه پیشرفت (الگوی پدر) حکم می‌کند و بخشی دیگر بر الگوی زنانه پیشرفت (الگوی مادر) انگشت تأکید می‌نهد. قسمی او را به خانه و خانواده می‌کشاند و قسمی دیگر او را به شهر و اشتغال می‌راند. دو الگوی زنانه و مردانه پیشرفت از توان فهم یکدیگر عاجزند؛ زیرا ابزارهای استدلالی متفاوتی دارند. الگوی پدر بر استدلال عقلانی و منطقی فراجنسیتی متکی است و الگوی مادر از عرف و طبیعت برای توجیه خود بهره می‌گیرد. عدم فهم به عدم توافق و عدم توافق به تحقیر یکدیگر می‌انجامد. در این میان، جدا از این امر، عواملی دیگر نظیر نگرش غالب فردی نسبت به زنانگی، وضعیت تأهل، سن تجرد، سنخ خانواده، فرزندان و جنسیت‌شان، موقعیت شغلی و موقعیت نسلی نیز بر بحران معنا تأثیر می‌گذارند. برای نمونه، دختران جوان معتقد به الگوی مردانه پیشرفت، اگرچه در آغاز به ارتقای تحصیلی و اشتغال، اهمیت فراوانی می‌دهند؛ اما با افزایش سن، مدام مورد خطاب الگوی زنانه‌ای قرار می‌گیرند که تجرد آنان را مایه ضعف و بی‌اهمیتی موفقیت‌های اجتماعی‌شان می‌پندارد و تأهل را مایه قوام و تکمیل شخصیت آنان فرض می‌گیرد. در سنخ شناسی خانواده، سنخ همسر نقش بسیار مهمی در افزایش- کاهش بحران معنا دارد.
اگر سنخ همسر، همسر همسو باشد؛ زنان مقید به هر دو الگوی مردانه و زنانه پیشرفت، قادر به حل بحران معنا خواهند بود؛ اما زندگی با همسر غیرهمسو، زنان مقید به الگوی مردانه پیشرفت را به افزایش تضاد دو الگو و بحران مضاعف هویتی رهنمون می‌شود. فرزندان نیز نقشی مهم در این میان دارند. حضور یا عدم حضور فرزندان زن را با هر الگویی به سمت الگوی مادر می‌کشاند. مادری، نقطه اوج الگوی مادر و پاشنه آشیل الگوی پدر است. الگوی مادر ضعف کلامی و زبان‌آوری خود در برابر الگوی پدر را با موقعیت مادری پوشش می‌دهد. مادری و وجود فرزندان، وضعیتی است که طی آن زنان، به لحاظ زبانی و استدلالی قدرتمند می‌شوند و با تضعیف تحقیرهای الگوی پدر، فرزندان را به مهمترین معانی زندگی فرد تبدیل می‌کنند. برای زنان مقید به الگوی مادر، پیشرفت فرزندان جایگزین و توجیه‌گر بازماندن آنان از موفقیت‌های اجتماعی تلقی می‌شود. الگوی مردانه نیز مادری را به عنوان امری موجود، قابل احترام و مفید شناسایی می‌کند و ارج می‌گذارد. نتیجه چنین امری، در دو واکنش رخ می‌نمایاند: نخست تبدیل شدن پسران به منبع قدرت مادران و دوم بروز رقابت میان دو نسل زنان و نگاه منفی مادرشوهر به عروس. بررسی نادری بر روی ۳۰۰ زن تهرانی دو موقعیت نسلی متفاوت را ارائه می‌دهد. نسل مادرانی که دوران جوانی خود را با انقلاب ۵۷ و تغییرات اجتماعی پس از آن گذرانده‌اند و نسل دخترانی که دوران جوانی و نوجوانی آنان مصادف با دهه‌های ۷۰ و ۸۰ بوده است. گرایش کلی نسل مادران، الگوی زنانه پیشرفت با متعلقات آن نظیر اولویت نقش خانگی زن در مقایسه با نقش اجتماعی و ارجحیت استفاده از قدرت نرم و زنانه در رابطه با همسر است؛ حال آنکه، گرایش غالب نسل دختران، الگوی مردانه پیشرفت است که بر اولویت معنای زندگی زن در خارج از خانه و لزوم استفاده از قدرت سخت (صراحت منطقی) در روابط خانوادگی، تکیه دارد.
با این تفاسیر، روش‌های ایجاد سوژگی جدید از زنانگی و گذار از بحران معنا در زنان دو راهکار دارد: اول، غلبه یکی از الگوهای مادر و پدر در ذهنیت فرد در موقعیتی خاص که به محو الگوی دیگر می‌انجامد و دیگری تجهیز دو الگو به ابزار زبانی واستدلالی یکدیگر که به توافق زبانی و پذیرش سوژگی جدید نظر دارد. روش نخست، کارآمد نیست؛ زیرا در برنامه‌ریزی اصل اساسی، نه محو عمدی و نبود تحکم آمیز امری، بلکه اصل فراموشی است. این روش، فرد را یکسویه و تک بعدی می‌کند و او را از برخورداری از تمامی ظرفیت‌های انسانی باز می‌دارد. روش دوم، اما بهینه‌ترین، ایمن‌ترین، دشوارترین و البته کمیاب‌ترین روش است و نمونه‌هایی از آن در دو مورد زندگی با همسر همسو و تجربه مادری توضیح داده شد. به تعبیری که ژولیا کریستوا به کار می‌برد؛ زبان برخوردار از دو وجه نمادین (بیان واضح و قاعده‌مند معنا) و نشانه‌ای (انگیزش احساس و تخلیه رانه‌ها و انرژی‌های سوژه) است. این دوگانگی خود را در دوتایی‌های دیگری نظیر فرهنگ/ طبیعت، ذهن/ تن، عقل/ احساس بازتولید و منعکس می‌کند. زبان نمادین، زبان دنیای مدرن و عقل و علم هم بسته با آن است و زبان نشانه‌ای و افراد مجهز به آن را، بی‌زبان بازنمایی و حاشیه‌نشین می‌کند. زبان نشانه‌ای در سخن‌وری کلامی ناتوان است؛ اما از علائم چهره و کنایه و زمزمه سرشار است. به زعم کریستوا، مادری تجربه‌ای برای گذار از این دوقطبی و تجهیز دو وجه به ویژگی‌های دیگری است: «در تجربه مادری تمایز میان خود و دیگری مغشوش می‌شود و شگفت‌انگیزی زایمان این است که آنچه بخشی از خود بوده، اکنون تبدیل به دیگری می‌شود؛ اما هرگز نه به طور کامل. شخص در برابر این دیگری نه بر اساس دیگردوستی عمل می‌کند؛ نه خوددوستی و نه وظیفه/ قانون.» (ص۷۰)
تردیدی نیست که باید به الگوی مادر مجال داده شود تا از تجربه زیسته خود بگوید؛ آن را کلام‌مند کند و تفاوت‌های فیزیولوژیک زنانه و تجربه زیسته متفاوت ناشی از آن را برای الگوی پدر تشریح کند. این، امری است که مولف در فصل چهارم کتاب: «تجربه زنانه از شهر و تأثیر آن بر بحران معنا» انجام داده است. به زعم نادری، آسیب‌زایی جسم زنانه در شهر در زنان مقید به الگوی مردانه پیشرفت، به افزایش تضاد و بحران معنا در ذهنیت آن‌ها منجر می‌شود و خود را در احساس ناامنی، ترس، نبود اعتمادبه نفس و عدم ثبات ذهنی در محیط‌های شغلی بروز می‌دهد. زنان مقید به الگوی زنانه پیشرفت نیز، به واسطه حکم روایی قواعد مردانه در حوزه عمومی، در مشارکت علنی در فعالیت‌های اجتماعی پرهیز دارند. خجالتی بودن آنان و ترس‌شان از خود بیانگری و مورد خطاب قرارگرفتن به صورت سوژه مستقل، در کنار برانگیختگی و تمایل روزافزون به مشارکت اجتماعی، آنان را در موقعیتی پارادوکسیکال می‌نهد. ناهمخوانی ساختارهای مردانه شهر، از سنخ قواعد و مقررات و سلسله مراتب فضاهای اداری و اجتماعی گرفته تا نوع چیدمان و خصوصیات کالبدی شهرها، با نگاه مراقبتی زنان به محیط اطراف، منافات دارد و مانع حضور آسوده زنان در شهر می‌شود.
روی هم رفته، حضور زنان در سه حوزه در این فصل مورد توجه قرار می‌گیرد: تجربه پاساژگردی، فضاهای غیررسمی زنانه و فضاهای رسمی زنانه. در مورد پاساژگردی، اباذری و کاظمی معتقدند اماکن خرید، حضور زن در بیرون از خانه را موجه و مشروع می‌کند؛ به او هویت نوینی جدا از زن خانه‌دار و فرمانبر می‌دهد و به او احساس آزادی و اختیار اعطا می‌کند؛ اختیار در انتخاب کالاهای متفاوت و احساس حس مالکیت بر کالاهای خریداری شده. بدین‌سان در اینجا زنانگی، با کم رنگ‌سازی الگوی مردانه، سوژگی خود را در فضایی بنیان می‌نهد که از قضا، مردانه و عمومی تلقی می‌شود. در مورد فضاهای غیررسمی زنانه نظیر جلسات مذهبی، تحقیقات نشان می‌دهد حضور زنان متعلق به طبقات پایین‌تر از نظر اقتصادی و تحصیلات و افراد سنتی و میان سال به بالا در آنها بیشتر است. به نظر فریده ماشینی، این جلسات، مصداق بارز تحقق سوژگی با حذف الگوی مردانه است و باتوجه به غلبه الگوی زنانه در میان زنان شرکت‌کننده در آن، امکان سیطره دوچندان این الگو محقق می‌شود؛ اما این انسجام، ظاهری است؛ زیرا منطق مردانه، بدون آنکه به چالش و نقادی کشانده شود؛ کنار گذاشته شده است و این امر باعث شکنندگی سوژگی حاصل از آن، به محض رویارویی با و حضور الگوی مردانه در قامت زنان مدرن‌تر در این جلسات است. در مورد فضاهای رسمی زنانه نظیر شهربانوها و فضاهای تفکیک شده جنسیتی، نادری نگاهی چندسویه به مساله دارد. از طرفی وی به این نکته اذعان دارد که «این فضاها می‌توانند با طراحی فضایی چه به لحاظ هنجاری و چه به لحاظ کالبدی که هم متعلق به حوزه عمومی باشد و هم متعلق و نزدیک به منطق و زیبایی‌شناسی الگوی زنانه پیشرفت، امکان تحقق نوعی سوژگی را برای زنان، به ویژه زنان با گرایش بیشتر به الگوی زنانه پیشرفت، فراهم کنند» (ص۲۲۰)؛ اما در ارزیابی تجربه تحقق یافته این اماکن کاملاً زنانه، این امر عیان می‌شود که نقش شهربانوها در جلب مشارکت و ارتقای مهارت‌های اجتماعی زنان در حوزه عمومی، ضعیف‌تر از عملکردشان در بخش کلاس‌ها و خدمات بوده است. مدیریت متمرکز و مشارکت گریز و بی‌اعتنایی به نیازهای زنان از جمله علل موثر در این امر است که سبب می‌شود برنامه‌های مجموعه‌های شهربانوها با علایق اکثریت زنان شهرنشین تهران که به طبقه متوسط تعلق دارند؛ تناسب نداشته باشد. زنان طبقات پایین نیز بیشتر تمایل به مشارکت در امور مذهبی دارند و زنان طبقات بالا نیز یا حاضر به فعالیت نیستند و یا در قالب فعالیت‌های حزبی به مشارکت می‌پردازند. تاکید گسترده شهربانوها بر فعالیت‌های مذهبی کاملاً سنتی و دورماندن آن‌ها از فعالیت‌های اجتماعی ـ فرهنگی، باعث شده است که فعالیت‌های شهربانوها در مناطق محروم انطباق بیشتری با نیازهای شهروندان داشته باشد.
جدا از این موارد، در نگاهی کلان‌تر، نباید این نکته را نادیده گرفت که سنخ و نوع آگاهی تولیدشده در مراکز تفکیک شده از لحاظ جنسیتی که متضمن پذیرش جدایی زنان از فضای اجتماعی و تعلق این فضا به مردان و نهایتاً بازتولید کلیشه‌های جنسیتی است؛ در منافات با اصل لزوم حضور و مشارکت زنان در این حوزه است و همانطور که انواع پژوهش‌های مطرح شده در آغاز کتاب و نویسنده در مقام نتیجه‌گیری اشاره کرده‌اند؛ راهبرد صحیح، افزایش کمّی و کیفی حضور زنان در جامعه از طریق افزایش امنیت برای جسم زنانه و کاستن از تبعیض جنسیتی با راهکارهایی چون حرکت به سمت اقتصاد شب، افزایش نظارت مصنوعی بر فضا و کاهش چیرگی جنسیتی فضا به کمک افزایش حضور زنان در محیط و پیشنهاد فعالیت‌های سازگار با روحیه زنان در محیط‌های آسیب‌پذیرتر است؛ نه هدایت نیروی مشارکت زنان به سمت فضاهای تصنعی و جزیره‌‌هایی خصوصی در حوزه عمومی. چنین حضوری از طریق فراهم آمدن فضا برای تأمل زنانه در شهر، آشنا شدن الگوی مادر با شهر و تفهم الگوی پدر و تبدیل منطق خشک فضاهای رسمی به فضایی صمیمانه‌تر، محقق می‌شود و حذف هر کدام از دو الگوی پدر و مادر، از طریق مهندسی اجتماعی ـ فرهنگی و یا فرهنگسازی ایدئولوژیک، امری بی‌ثمر است.
در مقام جمع‌بندی می‌توان گفت: مولف در کنار دغدغه‌های پژوهشی، به نگارش اثری خوشخوان که بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و بدون عوام‌گرایی مبتذل، عامه پسند نیز باشد؛ اندیشیده است و همین اثر را به تلفیقی بهینه از نظریه و زندگی روزمره که از اهم اهداف مطالعات فرهنگی است؛ بدل کرده است. موضوع کتاب، بدیع و جذاب است. روش تحلیل کیفی استفاده شده در آن، در تحلیل پدیدارشناسانه مسائل اجتماعی و از جمله مساله زنان در ایران، راه‌گشاتر از خیل عظیم تحلیل‌های کمّی تک بعدی و گنگ، به نظر می‌رسد. نثر نادری، روی هم رفته، قابل قبول و قابل تامل است و پژوهش نیز برخوردار از نوآوری‌های نظری و در عین حال، بازگوکننده تجربیات نزدیک و آشنای زندگی خودِ ماست. استفاده به جای نویسنده از مصاحبه‌های گوناگونی که با شخصیت‌های مختلف داشته است؛ خواندن کتاب را به شیرینی خواندن داستانی آشنا و فهم آن را آسان می‌کند. ویراستاری و کلیه امور فنی چاپ کتاب نیز، در مقایسه با استانداردهای صنعت نشر در ایران، نشان از تخصص و جدیّت حرفه‌ای در انجام امور است.
در مقام نقد نیز باید به این امر اشاره کرد که چارچوب نظری اصلی کتاب، نظریه ژولیا کریستوا است و بسیاری از مبانی و استنتاجات متن برگرفته از نگرش این متفکر است؛ حال آنکه، نویسنده در فصل نخست و در مقام ارزیابی و مقایسه انواع نظریه‌ها، برتری ویژه‌ای به این نظریه خاص نداده است و بدین منوال می‌توان گفت راهبرد مورد نظر مولف مبنی بر عطف اعتنا به ذهنیت کنش‌گران و پرهیز از تقدم پیش‌فرض‌های فلسفی محقق، اگرچه کوشیده شده است در لوای روش تحقیق مبتنی بر مصاحبه عمیق نیمه ساخت یافته و مشاهده مشارکتی، در قالبی عینی و کیفی بازنمایی شود؛ اما در پایان امر، و آنگاه که در مقام بیان برخی نتایج، به تکرار نتایج نظریات فلسفی، می‌انجامد؛ تحقق نمی‌یابد و از این منظر، پژوهش، جدا از غنای قابل تحسین ارائه داده‌هایی کیفی در قالب مصاحبه‌ها، گویی دچار دوری باطل است.

آخرین خبر ها
«جمهوری تشنگان» به زودی به بازار می‌آید«حافظه و فراموشی در تاریخ و فرهنگ ایرانیان؛ درآمدی جامعه‌‌شناختی» به زودی به بازار می‌آید.«تاریخچه جنبش حقوق زنان در آمریکا؛ موانع و دستاوردها» به زودی به بازار می‌آیدزنان زرخرید نامزد کتاب سال 1400 شدبه چاپ سوم رسید: مدیریت شهری ۳ جلدیبه چاپ سوم رسید: ارزیابی تاثیرات اجتماعیِ سیاست‌ها، برنامه‌ها و طرح‌هامدیریت دانش؛ فرایندها، رویکردها به چاپ سوم رسیدخبرگزاری مهر از «پر‌سه‌گردی با قانون دینامیت» اثر کمیل سهیلی نوشت«تصمیم‌گیری» به چاپ ششم رسید.«جغرافیای فرهنگی» به چاپ دوم رسیدمنتشر شدمنتشر شدجوابیه انتشارات تیسا در مورد ادعای یکی از مترجمان کتاب بیشعوریبیشعوری93 میلیارد ریال کتاب در «تابستانه کتاب» به فروش رسیدتلاش برای پاسخگویی به جابه‌جایی تاریخیمردم تابستان راباچه کتابهایی شروع کردند/کتاب ابن سینابین پرفروشهاپیشگامی کتابفروشی‌های شهرستان در طرح «تابستانه کتاب»جریان زندگی زیر شهر تهران کتاب شد«درآمدی پیشرفته بر اقتصاد فرهنگی» چاپ شد