عنوان پیام
متن پیام

مجموعه مقالات همایش علمی شهر و زندگی روزمره «با محور فلسفی»

تاریخ ثبت : ۱۳۹۳/۰۵/۲۳     تعداد بازدید : ۶۰۹
مجموعه مقالات همایش علمی شهر و زندگی روزمره «با محور فلسفی»

رئیس همایش، دبیر همایش، دبیرعلمی همایش،۱۳۹۲،مجموعه مقالات همایش علمی شهر و زندگی روزمره «با محور فلسفی»، تهران: تیسا، چاپ اول
ازآنجاکه مقالۀ نگارنده در این مجموعه، به‌نوعی مقاله‌‌ای تمهیداتی است و در حکم مقدمه‌ای بر نسبت شهر و زندگی روزمره از منظرگاهی فلسفی است. به نظر می‌رسد در این مقدمه، بهتر باشد به جای تکرار مطالب، پرسشی مهم را بیان کنیم و بکوشیم ابعاد آن را روشن سازیم: « فلسفه چقدر حق دارد در این همایش مشارکت کند؟»
مجموعۀ پیش رو، شامل مقالاتی است که در همایش «شهر و زندگی روزمره» مطرح شده است یا مقالاتی است که ابعاد فلسفی و نظری‌تر رابطۀ شهر و زندگی روزمره را موضوع خود درنظر گرفته‌اند یا از چنین ابعادی به موضوع خود نگریسته‌اند. ازاین‌رو، در کل می‌توان این مجموعه را در محور فلسفی این همایش قرار داد. طبعاً بنا‌به ماهیت همایش‌ها، نباید دراینجا نیز انتظار سیطرۀ منطقی یکپارچه‌ساز را داشت و به‌ناگزیر با تکثری از صداها و منظرگاه روبه‌روییم. بدین‌سان تجربۀ خواندن این مجموعه نیز از سنخ تجربه‌هایی است که فرد را در موقعیتی سیال بین زبان‌ها و تصاویر و تصورات شناور می‌کنند و او را در میانۀ افقی گشوده از وجه‌ها و نماها قرار می‌دهند. هر مقاله‌ای، استقلال خود را حفظ می‌کند و در عین حال، خواننده می‌تواند ضمن حرکتی میان­متنی نقاطی از انطباق و اصطکاک را مانند مجرای طرح مسئله برای خودش دریابد.
بااین‌همه، تکثر به حدی نیست که عامل وحدت‌بخش این مقالات را به‌مثابه «محور فلسفی» صرفاً اشتراکی لفظی قلمداد کرد و دلیلی مفهومی برای کنارهم‌آمدن این‌ها در این مجموعه و تفکیک خود این مجموعه از دیگر مجموعه‌ها نیافت. طبعاً بنا‌به رویکردی نظری که در این مقالات دیده می‌شود، می‌توان آنها را چیزی متمایز درنظر گرفت که تمایزشان مبتنی‌بر تمایز فلسفه (در معنای عام) از دیگر دانش‌ها و به‌ویژه وظیفۀ فلسفه از وظایف دیگر دانش‌ها، خاصه علوم‌انسانی و به‌طور اخص جامعه‌شناسی و روان‌شناسی است. قطعاً چنین تمایزی بنا‌به ماهیت خودِ موضوع نظری و فلسفی، تمایزی منقطع و مطلق نیست و درهم‌تافتگی‌ها و آمیختگی‌ها گاه آنقدری هست که نشود به‌راحتی تمایزی را نشان داد. براین‌اساس، مراد از تمایز در اینجا، بیشتر برجستگی است. آنچه در این مقالات برجسته‌تر است، رویکرد نظری آنهاست که یا ابعاد نظری را موضوع خود قرار داده و یا به موضوع خود از این ابعاد پرداخته‌اند.
قطعاً چنین امری محل پرسش‌ها و مناقشات بسیاری است که روشن‌ترین و درگیرکننده‌ترین این پرسش‌ها، این است که: چه میزان فلسفه مجاز به دخالت در موضوعی همچون نسبت زندگی روزمره و شهر است؟ یعنی ضرورت و اهمیت، در کل از اساس امکان بحث فلسفی دربارۀ این نسبت چیست و چه میزان است؟ این پرسشی است سهل و ممتنع؛ زیرا ازسویی، همان‌گونه که در بخشی از مقالات این مجموعه دیده می‌شود، فلسفه «به‌معنای عامِ مباحث نظری» مانعی ندارد که به موضوعات گوناگون در این حیطه مانند هر حیطۀ دیگری بپردازد. طبیعی است که این روالی معقول و مقبول است که دیدگاه‌های متفکران و اندیشمندان گوناگون، مانند روش و رویکرد، تبیین‌شده و در باب موضوعاتی به‌کار بسته شود. به‌طورمثال، اندیشه‌های هانری لفور و یورگن هابرماس و حتی کسانی مانند ویلهلم دیلتای، می‌توانند ماننده رویکردی کیفی مفصل‌بندی شوند و آنگاه با این رویکرد، به خود نسبت زندگی روزمره و شهر مانند موضوع یا موضوعی زیر این نسبت، پرداخته شود. اما ازسوی دیگر، آنجا مسئله دشوار و ممتنع به‌نظر می‌آید که درنظر بگیریم که فلسفه در معنای خاص کلمه، حتی در باور چنین متفکرانی بعضاً و کم‌وبیش چیزی در تعارض با زندگی روزمره و انضمامیت حیات شهری دیده می‌شود. بیشتر متفکرانی که گفته‌های­شان منشا مباحث فرهنگی است، غالباً موضعی انتقادی به ماهیت خاص فلسفه دارند و نظریۀ فرهنگی نیز عمدتاً به‌همین‌وجه، انتقادیِ تفکر این اندیشمندان علاقه‌مند است. ازاین‌رو، کار دشوار می‌شود و به‌نظر می‌آید که عنوان این محور، یعنی «نسبت شهر و زندگی روزمره از منظرگاهی فلسفی» دچار پارادوکس است. آیا خود بحث از نسبت زندگی روزمره و شهر اساساً نوعی بحث متعارض با شیوۀ بحث فلسفی از امور نیست؟ آیا نظریۀ فرهنگی که بدواً بحث از این نسبت را در حیطۀ تعلق خود می‌داند محل مباحث خود را امور انضمامی در مقابل امور انتزاعی که محل مباحث فلسفی بوده‌اند، تعریف نکرده است. بدین‌سان آیا با پیش‌کشیدن بحثی فلسفی از هدف اصلی نظریۀ فرهنگی دور نخواهیم شد و آیا اساساً چیزی مانند زندگی روزمره، بحثی غیرانضمامی را دربارۀ خودش روا می‌دارد؟ به‌علاوه، خصیصۀ انتقادی مباحث نظریۀ فرهنگی با خصیصۀ توصیفی رویکردی فلسفی چگونه جمع‌پذیر است؟
حتی مهم‌تر از این پرسش‌ها، باید پرسید که فلسفه دقیقاً چه می‌کند که از عهدۀ جامعه‌شناسی و روان‌شناسی برنیاید؟ درواقع، مسئلۀ وظیفۀ خاص فلسفه در میان است؛ یعنی چگونه برخوردی با موضوع دارد که بتوان گفت این برخورد در اساس خود برخوردی از سنخ برخورد جامعه‌شناختی یا روان‌شناختی وغیره نیست. به‌علاوه، نه فقط در موضوع، بلکه در هدف نیز باید پرسید که غرض برخورد فلسفی با موضوع چیست که ازسویی در اغراض جامعه‌شناختی و روان‌شناختی و مانند آن نگنجد و از دیگر سو، برانگیخته از امری فرادانشی مانند قدرت نباشد که آن را بدل به ایدئولوژی کند؟
با این پرسش‌ها روشن می‌شود که مناقشۀ ممکن، بر سر حضور فلسفه در معنای خاصش در این همایش است. به‌نظر می‌رسد هیچ کجا بهتر از این مقدمه، نتواند محل طرح و پاسخ‌گویی به این پرسش باشد که « چرا در این همایش فلسفه هست، به جای آنکه نباشد؟» نظر یۀ مباحث گفته‌شده می‌توان از دو بعد عام و خاص به این پرسش پاسخ داد.
حضور فلسفه در معنای عام در این همایش:
فلسفه در معنای عام، مساوی با مطلق هرگونه نظریه‌پردازی است. چندان نیازی به حجت و دلیل ندارد که گفته شود، جامعۀ ما نیاز دارد پایه‌‌ها و مبانی نظری خود را برای برخوردی ژرف‌تر، دقیق‌تر و چندجانبه‌تر با موضوعات انضمامی‌اش تقویت کند. واضح است که خصیصۀ فلسفه به‌مثابه تفکر به‌نحوی است که به بیان ارسطو «اگر بخواهیم نفلسفیم، باز هم باید بفلسفیم»؛زیرا فلسفه محل تولد اهم مفاهیم، اصطلاحات، مسائل و نیز روش‌ها و اهداف و درکل زبان‌ها و گفتمان‌هایی است که ما در دانش‌های مختلف، حتی علیه صور و ابعادی از فلسفه یا فلسفۀ در کل، نیاز به درک و تعدیل و نیز فهم و تفهیم آنها داریم. روال جاری در حوزه‌های مختلف دانش، خاصه دانش‌های انسانی، چنین است که اندیشۀ متفکری یا بُعدی از آن یا بُعدی از اندیشۀ دسته‌ای از اندیشمندان ضمن تفسیر، تشریح‌شده و توضیح داده می‌شود. بدین‌سان بستری زبانی و مسئله‌ای و مفهومی و نیز رویکرد یا غایتی برای پرداختن به موضوعی فراهم می‌شود و آن موضوع، ضمن دور و نزدیک‌شدن از موضع بالفعل یا بالقوۀ آن متفکر یا متفکران درباره‌اش، بررسی شده و متنیت می‌یابد. به‌همین‌دلیل، اهمیت پرداختن به موضوعات مختلف موضوع همین همایش است، یعنی «نسبت زندگی روزمره و شهر» از ابعادی فلسفی، به‌معنای عام کلمه، کاملاً روشن است. ما نیاز داریم هرچه بیشتر با فلسفه‌ها و نظریه‌های چهره‌های مختلف فکری آشنا شویم تا شیوۀ برخورد آنها را در موضوعات انضمامی‌مان بیازماییم و امکان تکثر دیدگاه‌ها و گفت‌وگوی مبتنی‌بر آنها را غنا ببخشیم. معرفی اندیشۀ اندیشمندان به‌نحوکلی کافی نیست؛ بلکه کاربست اندیشۀ آنان در ابعاد مختلف دانش‌های گوناگون نیز ضروری و چه‌بسا ضروری‌تر است. زیرا، این موضوعات انضمامی در حکم نمونۀ مثال، همان‌قدر به فهم آن اندیشه‌ها کمک می‌کنند که آن اندیشه‌ها در روشن‌سازی این موضوعات یاری می‌رسانند.
در خصوص نسبت شهر و زندگی روزمره، می‌توان به چند دسته از اندیشمندان اشاره کرد: الف) کسانی که مستقیماً به این موضوع پرداخته‌اند، ازجمله هانری لفور، یورگن هابرماس و دیگران؛ ب) کسانی که مستقیماً به یکی از ارکان این موضوع یا رکنی نزدیک به این ارکان پرداخته‌اند که نزد اکثر متفکران نیمۀ دوم، قرن بیستم چنین خصیصه‌ای دیده می‌شود؛ مانند آلفرد شوتس که مباحث بسیاری را در خصوص زندگی روزمره می‌توان نزد وی یافت؛ لئو اشتراوس که مشخصاً به فلسفۀ شهر می‌پردازد؛ اندیشمندان انتقادی که به این ارکان یا موضوعاتی حول‌وحوش آنها پرداخته‌اند، به‌طورمثال مباحثی که دربارۀ نگاه ارگانیک و بدن­واره به شهر دارند؛ ج) فلاسفۀ پارادایم‌سازی که بسترهای کلی مکتب یا رویکرد گستردۀ فلسفی را تدارک دیده‌اند و بنابراین بی‌آنکه مشخصاً به این موضوع پرداخته باشند، بازسازی نگاه آنها دربارۀ «نسبت شهر و زندگی روزمره» با نظر به بستر کلی اندیشۀشان ممکن است؛ مثلاً کارل مارکس مانند پدر اندیشۀ مارکسیسم بی‌آنکه به‌طور کاملاً مشخص به این نسبت پرداخته باشد، بازسازی نگاه او در صورت اشرافی نسبی به افق عام اندیشه‌اش ممکن است.
علاوه‌بر شخص اندیشمندان، می‌توان امکان مواجهۀ افق‌های مکتبی، دوره‌ای و نحوه‌های جهان‌بینی را نیز در این موضوع، درنظر گرفت. می‌توان نحوه‌های ممکن برخورد هر مکتب خاص با موضوع «شهر و زندگی روزمره» یا رکنی از ارکان این موضوع را آن‌گونه بررسی کرد که بر رکن دیگر اثر می‌گذارد. مکاتب عمدۀ معاصر، ازجمله مارکسیسم، پدیدارشناسی، روان‌کاوی یا ترکیبی از این مکاتب، با یکدیگر یا با دیگر رویکردهای عمده، ازجمله هرمنوتیک، ساختارگرایی و پساساختارگرایی، فمنیسم وغیره می‌توانند محور بحث از نسبت زندگی روزمره و شهر باشند. به‌علاوه، می‌توان خصایص کلی هر عصر یا جهان‌بینی را نیز محور مواجهه با این موضوع قرار داد؛ مثلاً اندیشۀ یونانی و شهر و زندگی روزمره، قطعاً از محوری‌ترین مباحث خواهد بود؛ زیرا یونان عمدتاً موقعیتی مدخلی برای ورود به مباحث نظری دارد. همچنین، می‌شود از چیزی مانند شهر و زندگی روزمره، در جهان‌بینی ایرانی یا هر کجای دیگری که بتوان خصیصه‌های مختصۀ جهان‌بینی آنجا یا آن دوران را تمیز و تمایز داد، سخن گفت. همچنین، می‌توان حتی موضوعی را در سیلان بین اندیشه‌ها و مکاتب و جهان‌بینی‌ها در این رابطه پی‌گرفت.
هریک از شیوه‌های بحث دربارۀ این نسبت، حقایق کلی و نسبی مختلفی را دربارۀ آن بر ما عرضه خواهد کرد و طبیعی است که عمدتاً خصیصه‌ای میان‌متنی خواهند داشت؛ یعنی نباید انتظار داشت که نتایج کلاً در ضوابط و چارچوب دانش رشته‌ای خاص بگنجند. درواقع، فلسفه در معنای عام کلمه، عمدتاً ماهیتی بینامتنی دارد و می‌توان ابعاد مختلفی از دانش‌رشته‌های گوناگون را در مباحث آن یافت بی‌آنکه صرفاً در یکی خلاصه شوند.
تا اینجا، بُعد ساده و روشن قضیه در میان بود؛ یعنی پاسخ به این پرسش که چه میزان ضروری است که فلسفه در معنای عام، محوری از محورهای این همایش دربارۀ شهر و زندگی روزمره باشد؟ روشن است که از ضعف‌های جامعۀ علمی ما نبود رویکردی فراگیر، در انضمامی‌سازی مباحث فلسفی است. متأسفانه در جامعۀ ما پل ارتباطی معناداری بین مباحث محض نظری و حوزه‌های کاربردی و انضمامی برقرار نیست. حوزۀ فلسفی ما نمی‌تواند به‌خوبی دیگر دانش‌رشته‌ها را تغذیه کند. اگر هم از قضا مطلبی فلسفی در خود آن دانش‌رشته‌ها یافت می‌شود، چونان چیزی رازآمیز و دشوار و منفصل و غریب باقی می‌ماند و ارتباطی بین آن و بستر انضمامی آن دانش‌رشته برقرار نمی‌شود. حال‌آنکه درواقع، هیچ بحث انضمامی‌ بدون پس‌زمینۀ نظری و رویکرد فلسفی ممکن نیست. به‌همین‌دلیل، مباحث انضمامی رشته‌های مختلف نیز قطعاً برمبنای رویکردی فلسفی در جریان‌اند؛ اما با این تفاوت که این رویکرد نظری و فلسفی، مفروض و مسلم پنداشته شده و بدون توضیح باقی مانده است. بدین‌ترتیب، دو مشکل به‌وجود می‌آید. نخست اینکه این رویکردِ مفروض و مسلم پنداشته‌شده، به نحو فروکاسته‌ای ساده‌سازی و بدیهی‌سازی شده است که این نکته به‌ژرفای مباحث انضمامی مبتنی‌بر آن و اهمیت آنها آسیب می‌رساند. دوم اینکه چون این رویکرد مفروض به پرسش کشیده نمی‌شود، موردنقد و ارزیابی قرار نمی‌گیرد و امکان دیگر پشتوانه‌های نظری ارزیابی نمی‌شود و با آنها به دیالوگ گذاشته نمی‌شود. این امر، همواره در مواجهه با رویکرد نظری دیگر، باعث برخوردهای گم و سطحی می‌شود. به‌طور مثال، این موضوع «نسبت زندگی روزمره و شهر» اساساً موضوعی از نظریۀ فرهنگی یا به‌عبارتی دانش میان‌رشته‌ای مطالعات فرهنگی محسوب می‌شود. این موضوع دارای پشتوانه‌ای نظری است که از انواع مختلف نظریه‌ها و مکاتب مختلف معاصر یا ترکیبی از آنهاست، ازجمله مارکسیسم، پدیدارشناسی، پساساختارگرایی وغیره. این پشتوانه، درواقع در معنا و نوع جهت‌گیری این دانش‌رشته تأثیر اساسی دارد. در مواردی خاصه برای ما که ضمن ترجمه، این دانش‌ میان‌رشته‌ای را آموخته‌ایم، این پشتوانه تصریح‌ناشده باقی می‌ماند است. همین امر سبب بروز برخی مشکلات می‌شود. ازجمله اینکه فرد می‌تواند دچار نگاه فروکاست انگار شود و متوجه نباشد که این شیوۀ موضع­گیری او تنها صورت و معنای ممکن از چیزی موسوم به مطالعات فرهنگی نیست و به‌اصطلاح آنچه را که وی نمی‌داند غلط فرض کند. همچنین، باعث می‌شود آنچه را نیز می‌داند از ریشه درک نکند. مثلاً فردی که با تحقیقات انضمامی برآمده از مکتب بیرمنگام آشناست، به‌دلیل نبود آشنایی با خاستگاه‌های فلسفی و نظری این مکتب، نمی‌تواند موقعیت این رویکرد را در جغرافیای مفهومی درک کند و نیز نمی‌تواند به دیالوگی درست با آنچه موسوم است به مطالعات فرهنگی امریکایی بپردازد. زیرا در مکتب بیرمنگام منشاهای نظری عمدتاً اندیشه‌های انتقادیِ مارکسیستی و پسامارکسیستی هستند و در مکتب امریکایی فلسفه‌های پدیدارشناسانه و هرمنوتیکی با رهیافتی توصیفی برجسته‌ترند. به‌همین‌دلیل، اختلاف را باید با «رجعتی نظری» به خاستگاه‌های فلسفی برگرداند و در آنجا به مناقشه پرداخت.
روشن‌سازی همین نکتۀ «رجعت نظری» شاید از مهم‌ترین وظایف اهل فلسفه در همایش‌های انضمامی از قبیل همایش حاضر باشد. پاسخ به این پرسش نیز که «چقدر نیاز است افرادی که در رشته‌های انضمامی مختلف تحصیل و تحقیق می‌کنند، فلسفه بدانند و به اصطلاح هگل و کانت بخوانند؟» در گرو فهم همین مفهوم «رجعت نظری» است. طبیعی است که این پرسشی دوپهلوست. ازسویی، هیچ نیازی نیست و ازسوی دیگر، نیاز به فهم فلسفه برای محصلان و محققان هر رشته‌ای بر مطالب آن رشته مقدم است. اما این به چه معناست؟ اگر مراد از فلسفه به‌یادسپاری برخی اسامی و نوشته‌های آنهاست، بی‌آنکه نسبت روشنی با محتوای حوزۀ تحصیلی و تحقیقی فرد داشته باشند، قطعاً هیچ نیازی نیست. این متأسفانه خصیصه‌ای جهان سومی است که فلسفه در اسامی و چهره‌ها و مباحثی غامض درک شده است و ارج گذاشته می‌شود. اگر فرد بتواند مطالب حوزۀ خود را با کمک آنها پیچیده‌سازی کند، اندیشمند دانسته می‌شود. با نگاهی به مصادیق تاریخی در دهه‌های اخیر می‌توان به روشنی نشان داد که فلسفه در این معنا نه‌تنها هیچ کمکی به بهبود دانش‌ها و هنرها در میان ما نکرده است، بلکه به‌شدت جنبه‌ای تخریبی نیز داشته است. واقعیت این است که اصلاً قرار نیست که به‌جز گروهی متخصص در آکادمی‌ها و مراکز تحقیقی، کسی حتی نام فلاسفه را نیز شنیده باشد. گروهی که قرار است مطالب را ترجمه و تفسیر کنند، مطالب و متون فلسفی را می‌خوانند، آنگاه بدون نام‌ها و اصطلاحات تخصصی، مفاهیم و مسائل را برای دیگران تسهیل و قابل‌فهم می‌کنند. آنها مطالب را به گروه و گروه‌های دیگر انتقال می‌دهند و به‌همین‌سان در سطوح مختلف علمی جامعه، اندیشه‌ها بی‌آنکه نام‌ها دست‌به‌دست شوند، تکثیر می‌شوند. آنچه جالب است این است که در بسیاری از کتب لاتین در دانش‌رشته‌های مختلف، نویسنده بی‌آنکه فلاسفه را بشناسد، اندیشۀ‌ آنها را به‌کار بسته است. آنجا اندیشه‌ها را می‌شناسند، اندیشمندان را نه و ما اندیشمندان را می‌شناسیم، اندیشه‌های­شان را نه. درواقع، سواد عمومی فلسفی به‌معنای انتشار نام‌ها و اصطلاحات در بین همه نیست؛ بلکه به‌معنای بازگذاشتن باب امکان است. امکان رجعت نظری، یعنی زمانی‌که فرد دچار چالشی در نظام باورها و اصول موضوعه‌اش در رشتۀ انضمامی‌اش می‌شود، بتواند به پشتوانه‌های نظری این چالش بازگردد. این پشتوانه‌ها را با بدیل‌های آنها به دیالوگ بگذارد. اینکه فرد باید قبل از دانش­رشتۀ خودش با فلسفه آشنا باشد، به‌معنای خواندن تاریخ فلسفه نیست، بلکه روشن‌شدن انواع ممکن از بنیان‌های نظری­ای است که موضوع انضمامی وی می‌تواند در بین آنها قوام بگیرد. این موضوع نیازی به نام‌بردن از فلاسفه و آشنایی با پیچیده‌ترین جزئیات فکری و ترمینولوژی آنان ندارد.

آخرین خبر ها
«جمهوری تشنگان» به زودی به بازار می‌آید«حافظه و فراموشی در تاریخ و فرهنگ ایرانیان؛ درآمدی جامعه‌‌شناختی» به زودی به بازار می‌آید.«تاریخچه جنبش حقوق زنان در آمریکا؛ موانع و دستاوردها» به زودی به بازار می‌آیدزنان زرخرید نامزد کتاب سال 1400 شدبه چاپ سوم رسید: مدیریت شهری ۳ جلدیبه چاپ سوم رسید: ارزیابی تاثیرات اجتماعیِ سیاست‌ها، برنامه‌ها و طرح‌هامدیریت دانش؛ فرایندها، رویکردها به چاپ سوم رسیدخبرگزاری مهر از «پر‌سه‌گردی با قانون دینامیت» اثر کمیل سهیلی نوشت«تصمیم‌گیری» به چاپ ششم رسید.«جغرافیای فرهنگی» به چاپ دوم رسیدمنتشر شدمنتشر شدجوابیه انتشارات تیسا در مورد ادعای یکی از مترجمان کتاب بیشعوریبیشعوری93 میلیارد ریال کتاب در «تابستانه کتاب» به فروش رسیدتلاش برای پاسخگویی به جابه‌جایی تاریخیمردم تابستان راباچه کتابهایی شروع کردند/کتاب ابن سینابین پرفروشهاپیشگامی کتابفروشی‌های شهرستان در طرح «تابستانه کتاب»جریان زندگی زیر شهر تهران کتاب شد«درآمدی پیشرفته بر اقتصاد فرهنگی» چاپ شد