انتشارات تیسا
فرصتی برای گسترش افکار؛ فعال در حوزه چاپ و نشر کتابهای علوم انسانی.
انتشار کتاب تمدن ایرانی ـ اسلامی؛ از افول تا احیا
در جوامع مختلف اهداف بلندمدت گوناگونی وجود دارند که ممکن است مستلزم خواستهها و تغییراتی شگرف در عمق روح و معنویت اجتماعی باشند. این اهداف که معمولاً با تواناییهایی ملی سنجیده میشوند، میتوانند پایهگذار عبور از مرحلهای به مرحلۀ دیگر و یا در راستای بلندپروازیهای معقول یک ملت طرح گردند. در این بین مقولۀ تمدنسازی و احیای تمدنهای کهن در قالبی نو نیز در وهلۀ نخست مستلزم وجود تفکر و اندیشۀ ...
مقدمه
در جوامع مختلف اهداف بلندمدت گوناگونی وجود دارند که ممکن است مستلزم خواستهها و تغییراتی شگرف در عمق روح و معنویت اجتماعی باشند. این اهداف که معمولاً با تواناییهایی ملی سنجیده میشوند، میتوانند پایهگذار عبور از مرحلهای به مرحلۀ دیگر و یا در راستای بلندپروازیهای معقول یک ملت طرح گردند. در این بین مقولۀ تمدنسازی و احیای تمدنهای کهن در قالبی نو نیز در وهلۀ نخست مستلزم وجود تفکر و اندیشۀ تمدنساز و در مراحل بعدی ملزم به اجرای طرحهای تدوین شده است. چراکه فکر تمدنی، اندیشهای جزئی نیست و در درجۀ والاتری نسبت به سیاستگذاریهای عمومی و حتی برنامههای توسعه و پیشرفت اقتصادی قرار دارد. ازاینرو سیاستگذاریهای عمومی، برنامههای توسعه، پیشرفت اقتصادی، سیاست خارجی نیز باید در ذیل و در راستای برنامههای تمدنی قرار گیرند.
در حال حاضر با وجود آنکه از فرهنگهای کهن و درخشان پارس، سومر، مصر، عیلام، آشور، آناطولی، فینیقیه، هیتی، اورارتو، اوگاریت، اقریطس (کرِت)، میسنه، مایا، آزتک، سلت، روم باستان و... جز تاریخی پر فراز و نشیب و اشیا و اماکن باستانی چیزی باقی نمانده است، بااینحال هریک از تمدنهای فوق نمایانگر سطح پیشرفت و تمدن مردم آن زمان محسوب میگردند. همچنین برخی از تمدنهای کهن نظیر تمدن اسلامی، هندی، چینی و... همچنان به حیات خود ادامه میدهند که البته از پویندگی و خلاقیت و شکوه گذشته آنان خبری نیست. ضمن آنکه در طول تاریخ، تمدنهای نوینی نیز ساخته و پرداخته شدهاند که بررسی هریک از آنها خالی از لطف ناست.
در این میان برخی از متفکران فلسفۀ تاریخ به وجود اشتراکات و برخی دیگر به وجود افتراقات در میان تمدنهای مختلف نظر دارند و هریک از منظر و دریچهای خاص به مقولۀ
فرهنگ و تمدن میپردازند. اگرچه برخی از متفکران عواملی نظیر محیط جغرافیایی، هجوم بیگانگان، پذیرش دین جدید و نظایر آن را در رشد و شکوفایی تمدنها و زوال آنها مؤثر میدانند، بااینحال نمیتوان به با قطعیت بر روی عوامل و عناصر مشخصی تأکید کرد. به عنوان نمونه میتوان با وجود وجود اشتراکات فراوان در فرهنگها و تمدنهای گوناگون در محیطهای جغرافیایی مشابه، به تفاوتهای فاحش میان آنها نیز اشاره نمود. همانند تفاوتی که میان فرهنگ و شیوه زندگی بومیان امریکای شمالی و تمدن کنونی این سرزمین دیده میشود. در مورد هجوم نیروهای بیگانه به عنوان یکی از عوامل افول تمدنها نیز با وجود وجود مستندات فراوان تاریخی در باب تأیید این مطلب، باید اذعان داشت که تمام تمدنها به دلیل هجوم بیگانگان از میان نرفتهاند. حتی در برخی موارد هجوم خارجی به عنوان عامل تمدنساز نیز به حساب آمده است. به عنوان نمونه میتوان به پیشرفتها صنعتی آلمان و ژاپن پس از شکست در جنگ جهانی دوم اشاره نمود که جوامع فوق را به سمت مراحل برتر رهنمون ساخت. در مورد تحمیل یا پذیرفتن کیش جدید نیز دلیل متقنی در دست نیست که لزوماً به انحطاط و زوال فرهنگی بینجامد. در این مورد نیز تاریخ نشان داده است که تغییر کیش و آیین اغلب موجب تحرکاتی تازه میشود و از آن جمله میتوان به اسلام آوردن تازیانِ بتپرست، بودایی شدن سَکاهای ختن، یهودی شدن ترکان خزر و مسیحی شدن ارامنه اشاره نمود.
بههرروی با توجه به دلایل گوناگونی که اندیشمندان فلسفۀ تاریخ در مورد ظهور و افول تمدنها اشاره میکنند و افتراق نظری که در این ارتباط وجود دارد، بیشتر آنها در این مسئله که هیچ تمدنی پیوسته در اوج بالندگی نمیماند، اتفاق نظر دارند. بهنحویکه به اعتقاد بیشتر جامعهشناسان، تمدنها نیز مانند همۀ موجودات زنده، عمری محدود دارند که طی آن از دوران جوانی که با شور و نیرویی خروشنده قرین است، به دوران میانسالی و شکفتگی میرسند و سرانجام بهتدریج راه انحطاط میپیمایند و جای خویش را به تمدنی تازه میسپارند و سپس خود عموماً به صورت پیرو و تابعی از تمدن تازه درمیآیند و یا در آن مستحیل میشوند.
در این بین کشور ایران با تاریخی بسیار درخشان و طولانی و تمدنی بسیار پیچیده و شگفتانگیز، در چهار راه تمدنهای بزرگ بشری قرار گرفته و به لطف حفظ فرهنگ خاص خود که شگفتانگیزترین ویژگی ایرانیان محسوب میشود، از دیرباز تاکنون درخشانترین محصولات تمدنی را به بشریت عرضه داشته است. ایرانزمین در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود به کرّات طعم شکستها و پیروزیهای بزرگ را چشیده است؛ اما به تعبیر عبدالحسین زرینکوب، هر بار ققنوس فرهنگ پارسیان از زیر خاکستر بالیده و طرحی نو درانداخته است. امری که بسیاری از مورخان و محققان از آن به عنوان یک امتداد فرهنگی نام بردهاند و این امتداد را چونان مشخصۀ ایرانیان در قیاس با سایر فرهنگهای مغلوب برجسته کردهاند. فرهنگهایی که حتی اگر دوباره احیا شده باشند نیز، دچار چنان استحالهای شدهاند که دیگر کمترین شباهتی با وجهۀ پیشین خود نداشتهاند. البته در کتاب حاضر نیز این امر در نظر گرفته خواهد شد که رستاخیزهای ایرانیان هرگز به طور مطلق به احیای تمامیت عناصر گذشته منجر نگشته و هرگز تمام عناصر مهاجم را بیرون نرانده است. بنابراین در پی هر شکست وجوهی از فرهنگ رقیب نیز در فرهنگ بومی ادغام گشته و این همه در زمانی بوده است که شکست در وهلۀ نخست از مجرای یک برتری نظامی ـ استراتژیک روی داده است؛ و ایرانیان نیز در بیشتر مواقع به وارد ساختن ضرباتی تلافیجویانه به مهاجمان بسنده کردهاند.
در طول تاریخ ایران، حملۀ اعراب و اسلام آوردن ایرانیان به عنوان مهمترین مقطع تاریخی شناخته میشود؛ چنانکه بر اساس این واقعه تاریخ ایران را به دوران باستان و دوران جدید تقسیم کردهاند. اگرچه در ظاهر به سبب این رویداد عظیم نوعی انقطاع در تاریخ ایران دیده میشود، بااینحال باید یادآور شد که جامعه ایرانی در گذار از میراث باستانی خود که حدود هزار سال این مرز و بوم را به وحدت نسبی رهنمون ساخته بود، از طریق تطبیق خود با ارزشها و هنجارهای جدید اجتماعی که منبعث از دین اسلام بود، تشکل و تمامیت خود را حفظ کرد و با رسیدن به تعادلی نوین از طریق ادغامپذیری اجتماعی به نوعی سازش اجتماعی و هویت دووجهی دست یافت.
درواقع این جامعهپذیری و به نوعی ایرانی کردن اسلام در قالب مذهب تشیّع بزرگترین نماد ساختار اجتماعی ایرانیان در طول تاریخ کهن خود به حساب میآید. زیرا با وجود آنکه ایران همواره مورد تهاجم اقوام و ملل گوناگون قرار داشته، بااینحال نهتنها هیچگاه به طور کامل در آنها حل نشده، بلکه همواره عناصر فرهنگی خویش را نیز به بیگانگان بخشیده است. بهویژه هنگامی که مغلوب شدن تمدن بیزانس در مسافتی دورتر در برابر آنان را به یاد آوریم، پایداری فرهنگی ایرانیان در برابر هجوم اعراب، ترکان و سایر اقوام مهاجم بهخوبی آشکار میشود. در این چهارچوب اگرچه پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی در نیمه قرن هفتم میلادی، اعراب بیش از دویست سال به طور متوالی و بلامنازع بر ایران حکومت راندند و با وجود آنکه مردم ایران اسلام آوردند و مذهبی را پذیرفتند که آداب نیایش و کتاب مقدس آن به عربی بود، بااینحال نهتنها عرب نشدند، بلکه در گسترش و قوام تمدن اسلامی نیز نقشی بسزا ایفا کردند. حال این پرسش پیش میآید که چرا ایرانیان، همانند مردم عراق، سوریه و مصر که هر سه از تمدنی کهن و پیشرفته نیز برخوردار بودند، زبان عربی را جانشین زبان خود نساختند و هویت تازی را برنگزیدند. این پرسشها را میتوان دربارۀ تهاجم نظامی و استیلای مغولها و ترکان بر ایران نیز مطرح نمود و در نهایت به دنبال پاسخی فراگیر گشت.
بههرروی نباید از یاد برد که جوامع انسانی با وجود وجود وجوه مشترک، دارای تفاوتهای بیشماری نیز با یکدیگر میباشند و درواقع همین تفاوت، تاریخ جوامع را مشخص میسازد و هر جامعه را دارای تاریخ مختص به خود میکند. بنابراین طرح الگویی عام جهت تمدنسازی و احیای تمدنهای گذشته امری ناممکن است. به عبارت دیگر همانگونه که هر جامعه برای پیشرفت و توسعه پایدار نیازمند الگوی بومی منحصربهفردی است، برای احیای گذشته گرانمایۀ خود در شکل و شمایلی نوین نیز محتاج طرح و اجرای الگویی بومی است. بنابراین در شرایطی که از یکسو نمیتوان زمان را به عقب بازگرداند و گذشته را تکرار نمود و از سوی دیگر نمیتوان از پیشرفت آینده نیز چشمپوشی کرد، باید طرحی نوین بر اساس گذشتۀ پر بار برای آیندۀ روشن این مرز و بوم ارائه داد. همچنین نباید از یاد برد که رشد و پویایی تمدن، محدوده زمانی نمیشناسد و هیچگاه متوقف نمیشود. ازاینرو هدف اصلی بحث حاضر یافتن چهارچوبی مناسب جهت ارائه و تحلیل تمدن ایرانی ـ اسلامی از یکسو و بررسی زوایای گوناگون مقولۀ تمدنسازی از سوی دیگر است.
بیشک تمدن ایرانی ـ اسلامی در پردازش و تکامل تمدن جهانی نقش بسزایی داشته است و به همین سبب کوششهای جمهوری اسلامی ایران در راستای احیای این تمدن نیز در همین راستا قرار دارد. ضمن آنکه در جهان اسلام تنها ایران به دنبال احیای تمدن اسلامی است و این امر در «سند چشمانداز بیست ساله نظام جمهوری اسلامی» مورد تأکید قرار گرفته است. ازاینرو در شرایطی که میتوان پیدایش نخستین گرایشها به احیای تمدن ایرانی ـ اسلامی را به دهه دوم حیات نظام اسلامی ایران و سالهای پس از پایان جنگ تحمیلی نسبت داد، باید خاطرنشان ساخت که احیای تمدن ایرانی ـ اسلامی میتواند به عنوان مهمترین هدف جمهوری اسلامی و به معنای دستیابی به اقتدار و پیشرفت اقتصادی در عین وفاداری به ایدئولوژی جمهوری اسلامی و پیامدهای سیاسی و فرهنگی آن محسوب گردد.
همچنین مباحث نظری در ساحت جغرافیای سیاسی ایرانزمین میتواند موجبات پویایی سیستم سیاسی و فکری را فراهم نماید.
بنابراین در شرایطی که بیشتر فیلسوفان سیاسی و اجتماعی معاصر به نظم جامعه خودجوش و آگاهی اندک انسان از فرایندهای اقتصادی و فرهنگی اعتقاد دارند و غالب تاریخنگاران نیز بر این نکته تأکید میکنند که تمدن و پیشرفت بشری محصول نیت و قصد آگاهانه و نقشههای از پیش تعین شده نیست، این سؤال اساسی پیش میآید که چگونه میتوان جامعه و فرهنگ را مهار و کنترل نمود و یا مردم را به سمتوسوی پذیرش الگوی خاصی هدایت نمود. بر این مبنا احیای تمدن ایرانی ـ اسلامی نیز اگر با برنامهریزی دولتی و گسترش سیطره دولت بر تمام جنبههای زندگی شهروندان همراه باشد، بیشک نتیجهای جز شکست عاید آن نخواهد شد. چنانکه نمونههای القای تمدنی خاص و تأکید بر عامل «ایران باستان» در دوران حکومت پهلوی اول نیز با چنین شکستی مواجه شد. بااینحال اگر زمینههای صحیح آموزش و افزایش آگاهی از تمدن ایرانی ـ اسلامی فراهم گردد و دانش عمومی اقشار مختلف جامعه نسبت به آن گسترش یابد، میتوان به احیای تمدن امیدوار بود. بر این مبنا در نخستین گام باید به طرح احیای تمدن ایرانی ـ اسلامی به عنوان یک طرح ملی و فراگیر نگریسته شود و در گام بعدی باید مبانی تئوریک و نظری تمدن ایرانی ـ اسلامی را طرح کرد. در سومین گام نیز رفع تناقضهای موجود در میان نظریه و عمل به عنوان مسئلهای مهم خودنمایی میکند. بههرروی امید است که پژوهش حاضر گامی هرچند کوچک در راستای احیای تمدن ایرانی ـ اسلامی بردارد و تعلق خاطر به حفظ بنیان «تمدن ایرانی ـ اسلامی» به عنوان واکنش مهمی در برابر «بحران تمدنی» تلقی گردد.
بر اساس آنچه گذشت، فصل نخست بحث حاضر به طرح دیدگاهها و نظریههای فرهنگ و تمدن اختصاص خواهد یافت و آرا و عقاید اندیشمندانی نظیر ابنخلدون، اسوالد اشپنگلر، ویکو، هردر، هگل، توین بیو هانتینگتون را مورد بحث و بررسی قرار خواهد داد. در فصل دوم به تمدن ایرانی اسلامی و مظاهر علمی، فرهنگی، هنری و آنچه در اندیشمندان و متفکران بزرگی نظیر فردوسی، فارابی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی، غزالی، خواجه نظامالملک، خواجه نصیرالدین طوسی و مانند آنها متجلی گشته است، خواهیم پرداخت و در فصل سوم علل افول تمدن ایرانی اسلامی را از سه منظر «ذهنی ـ فرهنگی»، «اقتصادی» و «عوامل خارجی» مورد بررسی قرار خواهیم داد. در فصل چهارم نیز به مرور ایدهها و طرحهای تمدنسازانهای خواهیم پرداخت که از سوی متفکران، اندیشمندان و حکمرانان ایرانی در دو وجه «مذهبی» و «غیرمذهبی» ارائه شده است. در نهایت در فصل آخر به بررسی راهکارهای داخلی و خارجی احیای تمدن ایرانی ـ اسلامی خواهیم پرداخت.
این کتاب توسط نشرتیسا در ۳۸۴ صفحه درسال ۱۳۹۱ به چاپ رسیده است. مولف کتاب شعیب بهمن است:
http://teesa.ir/Books/Book?id=166
بخش هایی از کتاب را در پیوست ببینید