انتشارات تیسا
فرصتی برای گسترش افکار؛ فعال در حوزه چاپ و نشر کتابهای علوم انسانی.
ژانوار
تاریخ چاپ : پاییز ۱۳۹۹
آنت مجله مانده روی صندلی تراموا را برنداشت.از همان جایی که نشسته بود قدری سرش را کج کرد و ستون پشتجلد را خواند.از تعجب حشکید.او که نامش آنت نیست،اینجا که تراموایی درکار نیست، و این که میخواند هم مجله نیست که جا مانده باشد یا نباشد.پس از کجا میدانی که قصه توست؟ فراموش کرده ای،اما در زندگی پیشین چیزی نوشتهای؛ به یادش نخواهی آورد، گرچه شهامت خواندنش را خواهش یافت،یادت نیست،اما در زندگی پسین خاطر ...
کیمیاگر؛داستانی درباره دنبال کردن رویاها
تاریخ چاپ : زمستان ۱۳۹۹
پس از سفرش به مصر بود که کوئلیو رمان کیمیاگرِ خود را نوشت. او کیمیاگری را روح جهان یا همان ناخودآگاه جمعی یونگ، که در آن شخص با تمام هستی پیوند میخورد، میپندارد. او در مصاحبهای گفته است که خود را شخصیت شبانِ این رمان میداند و در جایی دیگر گفته: «در واقع من تمام شخصیتهای کتابهایم هستم، جز شخصیت کیمیاگر». او کتابهای خود را نه یک اثر داستانی، بلکه روایتهای ادبی میداند که بر اساس تجارب شخصیا ...
ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
تاریخ چاپ : پاییز ۱۳۹۹
«ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد» داستان دختر جوانی است که در کمال زیبایی، جوانی و موقعیت تصمیم میگیرد دست به خودکشی بزند اما سر از تیمارستان درمیآورد و پزشکش به او میگوید که به دلیل مصرف بیش از اندازه داروهای خوابآور تنها چند روز دیگر زنده میماند. ورونیکا که احساس میکند دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، متوجه میشود که میتواند آزادانه دست به هر کاری بزند و در این دوران اجازه تجربه عشق و نفرت ...
آوریل نافرجام
تاریخ چاپ : ۱۳۹۹
آوریل نافرجام بدون شکزاده ناگزیر دنیاییست که کاداره از آن و برای آن دست به قلم برده پیدا و ناپیدای آن را زیسته و خوف تهدید جان و تبعید نفرینی را به آغوش کشیده است و این همه جز برای رویایی به نام آزادی و آرمانی به نام رهایی از یوغ ظلم و خفقان نمیتواند باشد. برای نیل به این بایدهای انسانی لازم است آنچه به دام جمود و خود کامگی افتاده ذوب شود سیل شود دریا شود که در این راه خونهای بیگناه ریخته شده ...
تا بیکران آسمان دوستت دارم
تاریخ چاپ : زمستان ۱۳۹۸
داستانی درباره تلاش و خستگیناپذیری تا جایی که دیگر جانی برای ادامه دادن باقی نمیماند. "تا بیکران آسمان دوستت دارم" حکایت سادهای است از مشاهدات شخصی و تجربههایی که میتوانند به سادگی برای هر کدام از ما اتفاق بیفتند. داستان چنان گیرا و تاثیرگذار است که خواننده همراه با شخصیتهای داستان حرکت میکند.
قصه زندگی من؛ مریلین مونرو
تاریخ چاپ : زمستان ۱۳۹۸
مریلین مونرو، هنرپیشه امریکایی پس از مرگ نا به هنگامش در پنجم آگوست سال ۱۹۶۲ بدل به یک شمایل گشت و امروزه کمتر کسی است که او را نشناسد، هر چند بعد از گذشت این همه سال همچنان ابهامات فراوانی در مورد زندگی او وجود دارد و همین ابهامات منجر به نگارش بیش از پانصد جلد کتاب ریز و درشت در مورد این بازیگر شده است.
خاطرات آینده
تاریخ چاپ : پاییز ۱۳۹۸
لزومی نداره پبرسین وقتی امکانش هست خودتون بدونین اینا همش از تنبلیه و همه حرف من تو یادداشت دیشب هم همین بود رفقا. اما انگار بعضیا ناراحت شدن، من فقط گفتم کسایی که الان دارن یادداشت منو میخونن تنبل ان ، چون اگه نبودن، عمر عزیز چشمای نازنینشون رو برای خوندن ۶۹۶ کلمه نوشته من درباره گمگشتگی هدر نمیدادن.
ترسوها
تاریخ چاپ : تابستان ۱۳۹۸
ترس ریشه های امید را در وجود آدمی می خشکاند و رویاهای روشن شب را پیش ازآمدن فردا به تاریکی می سپارد. هنگامی که مردمک های بی قرارت در چشم های معصومت سرگردان اند و به دوردست اتفاقات شوم درآینده ای نا معلوم می نگرند، درست درهمان هنگام جوانه های خوشبختی سراز خاک برنیاورده می میرند... چرا که تو آن ها را از شکفتن عادت داده ای... یادداشت های نیمه تمام «نسیم» به دست «سلیمی» رسیده است و او را برآشفته ...
پرسهگردی با قانون دینامیت؛ سفرنوشت
تاریخ چاپ : تابستان ۱۳۹۸
نگاهی به وسایلم کرد و گفت :«نرو! این طوری که تو می ری خطرناکه». پس از درنگی برای اینکه راهکاری هم برای پیشنهادش پیش آورد با محبتی مثال زدنی ادامه داد:«همین جا پیش مابمون!» توضیح دادم که روادیدم از امروز آغاز می شود و باید بروم. نگفتم که هنوز نمی دانم آیا زمینی اجازه ورود می دهند یا نه! نگفتم که تجربه چندانی ندارم و هیچ گاه این قدر طولانی در سفر نبوده ام،نگفتم که پولی همراهم نیاوردم واگرراهی پیدا ...
دریاچه گروندل
تاریخ چاپ : پاییز ۱۳۹۷
طوفان میآید. موجها بالا میآیند. از یک طرف به طرف دیگر پرتاب میشوم. جان از روی تخته کج میشود و در آب میافتد. دستش را از آب بیرون میآورد. فریاد میزند: «کمک! دارم غرق میشوم!». بلا فریاد میزند: «کوسه، آنجا کوسه هست!». داد میزنم: «کوسه! مراقب باش!». بلا فریاد میزند: «ما باید نجاتش بدهیم!». همسرم میگوید: «شما باید مراقب لیلی باشید!». جان فریاد میزند: «کمک!». بلا فریاد میزند: «زود باش! کوس ...
قلعه هشتم
تاریخ چاپ : پاییز ۱۳۹۷
در نگاهی طعنهآمیز و مغرورانه چشمانش را به نگاهم دوخته بود. چنگ بر آوای سکوت کشید و لب به سخن گشود. گفت: «نامم آناهید است. برای همراهیات به کاخ آمدهام، همراه من بیا». بسان خورشید گرم و تابان بود. هم میدرخشید هم می سوزاند. نگاهی عمیق و بانفوذ داشت تا حدی که دلیل رنگ باختن همۀ چیزهای اطرافش بود. هر بار به چشمانش نگاه میکردم در اطرافش همهچیز محو و نابود میشد و قدرت دیدن را از دست میدادم، مث ...
قرار ملاقات با زندگی
تاریخ چاپ : پاییز ۱۳۹۷
...یک هنرپیشه که شب و روز فقط یک نقش را اجرا می کند روزی بالاخره با آن نقش یکی میشود. من دچارچنین عارضهای شده بودم. سیزده سال و نیم تمام، نقش فردی بینا را بازی کرده بودم و ایفای چنین نقشی برایم کاملاً عادی شده بود. زندگی من سخت و پراسترس و بیاندازه مشقتبار سپری میشد اما اگر امکانات و شرایطش هم موجود بود خواستار عوض کردنش نبودم. انسان حیوانی است که بندۀ عادتهای خود است. علاوهبراین، دیوار ساخ ...