انتشارات تیسا
فرصتی برای گسترش افکار؛ فعال در حوزه چاپ و نشر کتابهای علوم انسانی.
هانری لوفور
هانری لوفور متولد ۱۹۰۱، زندگی پرحاصل و چشمگیری داشت. او تا سال ۱۹۹۱ حدود ۷۰ کتاب نوشت. در دانشگاه سوربن، در دهه ۱۹۲۰ درس خواند و جذب جنبش های آوانگارد آن زمان شد. لوفور کمک های زیادی به حیات روشنفکری جامعه فرانسه انجام داد. او به طور فزاینده ای در دهه ۱۹۶۰ و به ویژه در پی حوادث ۱۹۶۸ به اهمیت شرایط زندگی روزمره به مثابه مرکزیت در تکامل احساسات و سیاست های انقلا بی واقف شد. تحلیل لوفور از فضامندی و زندگی روزمره، بزرگ ترین دستاورد و میراث او برای نحله مارکسیستی بود. مدتی پیش امیرهوشنگ افتخاری راد ترجمه کتابی از این اندیشمند را به اتمام رساند که همین بهانه گفت وگویی با او را فراهم آورده است. این کتاب <تروریسم و زندگی روزمره> نام دارد که نشر فرهنگ صبا (رخداد نو) آن را چاپ می کند. افتخاری راد ترجمه چندین کتاب دیگر را نیز در پرونده کاری خود دارد که از آن جمله است <جهان وطنی و بخشایش> اثر ژاک دریدا (نشر گام نو)، <هستی و آگاهی> گزیده ای از آثار مارکس (نشر آگاه) و <اروس و تمدن> نوشته هربرت مارکوزه(نشر چشمه.)
لوفور از دانشجویان ۱۹۲۰ سوربن و چهره ای موثر در جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ بوده، او نظریه پرداز قابل توجهی است. از لوفور اطلا عات دقیق تری بدهید.
لوفور به طور مشخص پدر معنوی جنبش آوانگارد ۶۸ بوده است، بودریار شاگرد او بوده و با سوررئالیست ها نشست و برخاست داشته است. لوفور مانند تاریخ وسعت زیادی دارد. هانری لوفور جزو معدود کسانی است که تا سال ۹۱ یعنی سال مرگش یک مارکسیست باقی ماند. او تقریبا نزدیک به یک قرن زندگی کرد و در این یک قرن هم به عنوان فیلسوف، هم به عنوان جامعه شناس و هم نظریه پرداز حوزه های جغرافیا و شهرسازی مطرح بود. در دهه ۱۹۲۰ با سوررئالیست ها دمخور بود، با آندره برتون هم دوست بود. همان زمان عضو حزب کمونیست نیز بوده است. بعد از این دوره <به شرایط زندگی روزمره> می پردازد. اولین کتاب لوفور در دهه ۴۰ منتشر می شود. سه جلد کتاب مستقل دارد که تا سال ۸۴ آنها را تکمیل می کند. ازجمله اولین مارکسیست هایی است که به دست نوشته های اولیه مارکس رجوع می کند و حتی آنها را همراه گوترمن به فرانسه هم ترجمه می کند. این دست نوشته ها سال ۱۹۳۳ چاپ می شود که تا آن زمان کسی از آنها مطلع نبوده است. همانطور هم که می دانید دست نوشته های اولیه مارکس متن نظری <چپ نو>ای ها می شود. بعد هم مکتب بوداپست تشکیل می شود و بعد از آن هم مکتب فرانکفورت و حتی لوکاچ با خواندن این دست نوشته ها تغییر می کند. هانری لوفور هم همینطور بود. این دست نوشته ها را خواند و ترجمه کرد و نگرش انتقادی تاریخی مارکسیسم که لوفور نیز از همان جرگه است از دهه ۳۰ شکل می گیرد. بعد از این با گی دوبور مراوده می کند که بنیانگذار مکتب <وضعیت گراها> است و دهه ۵۰ به فرانسه می آید و در سوربن شروع به تدریس می کند. بین فاصله سال های ۶۰ تا ۶۵ کتاب هایی می نویسد و دانشجویانی را پرورش می دهد که از دل همین دانشجویان رهبران جنبش ۶۸ به وجود می آیند.
ـ آیا لوفور منتقد سارتر و مرلیو پونتی هم بوده است؟
بله، راجع به اگزیستانسیالیسم سارتر مقاله دارد. کتاب مستقل در این زمینه را اطلا ع ندارم ولی مقاله دارد. لوفور حتی منتقد مارکوزه هم بوده است. با هم تشابهات فکری هم داشته اند ولی سر قضیه روانکاری و فروید انتقادهایی به مارکوزه داشته است. ازجمله کارهای مهم دیگر لوفور علا وه بر <زندگی روزمره>، <دیالکتیک> است. این را مفسرانی که بعد از آن دو آمده اند می گویند، من هم گفته آنها را نقل می کنم. لوفور را پدر دیالکتیک می دانستند. دیالکتیک در آن زمان به صورت تقابل های دوتایی بوده است. لوفور تقابل دوتایی را دیگر جوابگو نمی داند و می آید و مقوله ای به نام دیگری را در آن وارد می کند. یعنی او می گوید، دیالکتیک دارای سه جزء است نه تقابل های دوتایی که هر جزء می تواند با دو جزء دیگر ارتباط داشته باشد. در واقع وقتی مقوله <فضا> را مطرح می کند براساس همین دیالکتیک سه گانه است که بحث های مستقلی را می طلبد.
می خواهم بیشتر بحث <فضا> را از لوفور پی بگیریم تا در نهایت به بحث شهر و جنسیت برسیم. لوفور اهمیت <شرایط زندگی روزمره> را مطرح می کند و بحث فضامندی را پی می گیرد و بعد تعاریف سه گانه ای ارائه می دهد که یکی از آنها موضوع فضاهای <ضدتفوق> یا <تسلط گریز> است و یا فضاهایی که امکان بودن را فقط ارائه می دهد؛ در اصل مبحث هایی که لوفور درباره فضا مطرح می کند بعدها در بحث جغرافیایی فمینیستی، خودش را نشان می دهد. اینجا پرسش من این است؛ آیا لوفور به طور مشخص ـ درباره فضاهای جنسی بحث می کند یا درباره شهر و جنسیت؟
من تا آنجا که خبر دارم، نه! اما موضوع به دو سه کتاب لوفور برمی گردد. یک کتاب که <درباره شهرها> نام دارد و اثر دیگرش که بسیار مهم است کتابی است با عنوان <تولید فضا.> در این کتاب ها به طور مشخص مساله جنسیت را مطرح نمی کند. همانطور که شما هم اشاره کردید مباحثی که لوفور طرح می کند، معماران و شهرسازان و جغرافیدانان را متاثر کرده است. گروهی در این میان آرایشان برمی گردد به اندیشه های لوفور و اگر دگرگونی ای در این حوزه ها رخ می دهد زیرساخت های نظری لوفور هم در آن دخیل است. البته در ایران این مقولا ت کمتر قابل طرح بوده، خود لوفور را هم خیلی نمی شناسند.
البته بحث جنسیت و شهر هم برای ما بحث تازه ای است. این مدت که من درگیر موضوع بوده ام، دیدم که کار قابل توجهی در این باره نشده است.
بهتر است بحثی هم داشته باشیم درباره معماری و شهرسازی؛ اینکه در این حوزه واقعا چه کارهایی دارد انجام می شود. حتی در حوزه جغرافیا هم بد نیست که نقدی داشته باشیم. فکر می کنم در این حوزه هایی که نام بردم ما هنوز در تعطیلا ت تابستانی به سر می بریم. لوفور یکی از تاکیدهایی که داشت جدا کردن معماری از شهرسازی بوده و مقالا تی که در این باره نوشت بسیار سروصدا ایجاد کرد. ابتدا معماران این پیشنهاد را نمی پذیرفتند، معتقد بودند معماری و شهرسازی به این تفکیک نیاز ندارد. ولی لوفور این تفکیک را انجام داد. ما در دانشگاه های خودمان رشته شهرسازی داریم ولی نمی دانم به واقع به لحاظ کیفی چند شهرساز داشته باشیم. تجلی عینی ما از شهر، این شناخت را به ما می دهد. لا زم است آن چیزی را که مارکس مطرح کرده و خیلی اهمیت دارد، یادآور شوم. این نکته را باید اول می گفتم. صرفا نوشتن سرمایه نیست، بلکه برملا کردن شیوه تولید عصر خودش است؛ مارکس می گوید در هر عصری، اصلی حاکم است. او به کشف قوانین عصر خودش پرداخت که شیوه تولید سرمایه داری بود. این را خیلی مختصر عنوان کردم که بگویم، این شیوه تولید بسیار اهمیت دارد که در اندیشه لوفور هم دیده می شد. وقتی گفته می شود که معماران چه می کنند و چه نمی کنند، براساس چه چیزی این کار انجام می شود؟ اساس شیوه تولید ما از دهه ۷۰ خورشیدی به این سو چه بوده است؟ آنچه بسیار اهمیت پیدا کرد، زمین بود. زمین هم که با یک سری ایدئولوژی ها و منافع گره خورده بود. معماران هم تحت تاثیر این شیوه تولید و نوعی دلا ل صفتی چه می توانستند بکنند؟ در غیر این صورت اگر حرکت بنیادینی قرار بود انجام شود، قطعا شهر تهران به این روز نیفتاده بود. ما به نوعی سرمایه داری قرن هجدهمی بازگشته ایم که تصرف در طبیعت است. یعنی این نگرش حاکم است که طبیعت آن چیزی است که می تواند در دستان انسان به هر شکلی که می خواهیم دربیاید. این را در تهران می بینیم. بعد از ۱۶ ۱۵ سال از سال ۷۰ به این سو این رویه در تهران حاکم بوده است و همچنان هم ادامه پیدا می کند. شما کمی که از مرکز تهران دورتر شوید، به باغها که توجه کنید، همین پیشروی خیابان در باغها تصرف در طبیعت را به خوبی نشان می دهد. بزرگراه های بیشتر ساختن؛ آنچه به کار معماران مربوط است همین شیوه تولید است. شیوه تولید جز دلا ل صفتی، چیز دیگری نبوده. پیش از این هم فقط صنعت مونتاژ وجود داشته است. بر این مبنا معماری ما ادعای زیادی نمی تواند داشته باشد. از مبحث مان دور نشویم! هانری لوفور کار مهمش این بود که مفهوم فضا را وارد مقوله های اجتماعی سیاسی کرد. او وقتی کتاب <تولید فضا> را می نویسد این را مطرح می کند که ما تا حالا وقتی از فضا حرف می زدیم این فضا یک فضای هندسی بود، یعنی فضایی که روابط ریاضی بر آن حاکم است. درواقع بیجا هم نمی گفت؛ سرمایه داری اولیه و تصرف انسان در طبیعت این نگاه را پیش آورده که انسان با ریاضی و هندسه بتواند این تصرف در طبیعت را متجلی کند. ولی لوفور گفت منظورش از فضا، فضای هندسی نیست. شهر به عنوان یک فضا، فضایی اجتماعی است. درواقع شهر فقط جایی نیست که در آن حمل ونقل صورت می گیرد، یا در آن ساختمان ساخته می شود و... بلکه مکانی است که شهروندان بتوانند خود را متحقق سازند. وقتی واژه <اثرevre) >َ ( که در فرانسه معنای اثر هنری دارد را به کار می برد و در نقد زندگی روزمره این طور می گوید که هر روز زندگی ما باید یک اثر هنری باشد، در شهر هم همین را می گوید. او می گوید: جامعه شهری یوتوپیای ما، باید یک evreَ یک اثر هنری باشد...
ـ پس هانری لوفور، آنجا که وارد بحث فضا می شود و تعریف تازه ای از فضا ارائه می کند، یعنی درباره فضایی صحبت می کند که بر تحرک فشار وارد می آورد یا فضاهای ضدتفوق و تسلط گریز را عنوان می کند، اینجاهاست که ما از نظریات لوفور استفاده می کنیم و موضوع را به مساله جنسیت و شهر ارتباط می دهیم!
بله، باید مساله فضا را باز کنیم تا از دل این به شاخه های بعدی برسیم. چون خود لوفور به طور مشخص به مساله جنسیت و شهر نپرداخته، اما تمام مقولا تی که در دهه ۶۰ مطرح شد، مساله زنان، قومیت ها و اقلیت های مذهبی و... را ذیل بحث هایی که داشت منظور کرد. یک کار مهم دیگری که هانری لوفور انجام داد، تعریف فضا و تفکیک آن به سه گونه فضا بود؛
۱) عمل فضایی ( ) spatial practice، که مبتنی است بر اینکه دنیا چگونه درک می شود. با وجود تناقضات زندگی روزمره، فضا با عقل سلیمی که عمل عمومی و نگرش عمومی را به هم می آمیزد، درک می شود. تولید و بازتولید مکان ها و مناظر کلی مربوط به فضا به شکل گیری اجتماعی اختصاص می یابد که شامل شکل شناسی ساختمان ها، ریخت شناسی شهری و ایجاد مناطق خاص برای اهداف خاص است. مانند انواع پارک، گورستان، موزه ها و...
۲) بازنمایی فضا( ) representation of space که گفتمانی در باب فضا و نظام های گفتمانی تحلیل فضا است. طراحی و برنامه ریزی و دانش های تخصصی که باعث می شود ببینیم دنیا چگونه تصور می شود یا چطور درباره اش فکر می شود. بازنمایی فضا، منطق و شکل دانش است، محتوای ایدئولوژیکی رمزها، تئوری ها و شرح مفهومی از فضا است که مناسبات تولید ارتباط پیدا می کند. اینها علم برنامه ریزی هستند که به نظر لوفور جغرافیا و نقشه کشی است و به صورت محاسبات ریاضی به دستگاه مختصات x y تقلیل می یابد.
۳) فضاهای بازنمایی)representional of space( که گفتمان های فضا هستند. از نظر لوفور این فضایی است که <باید باشد> یعنی <فضای کاملا زیسته.> این فضا هم ناشی از رسوبات تاریخی در درون محیط روزمره است و هم ناشی از عناصر یوتوپیایی که فرد را به سمت مفهوم تازه ای از زندگی اجتماعی می برد. فرد با خلق کار، با کار خلا قانه و با خلق <لحظه ها>، فضای زیسته را می زید. فضاهای بازنمایی، همان قلمرو انسان است که پیکار برای رهاسازی خود، در مقام <انسان کاملی> که مارکس می گوید، صورت می گیرد. این فضاها تجسم سمبولیسم پیچیده است؛ گاه پنهان، گاه آشکار، که به جنبه مخفی و زیرزمینی زندگی اجتماعی و هنر مربوط می شود. برای همین لوفور از دادائیست ها و رنه ماگریت نقاش سمبولیسیت برای تبیین این فضاها بهره می برد. به عبارتی، براساس همان شیوه تولید، این تعاریف را ارائه داد. او می گفت هر جامعه ای فضای خاص خودش را تولید می کند که مبتنی بر شیوه تولید آن است. آنچه که ما امروز در تهران می بینیم، یک شرایط انتزاعی نیست؛ اتفاقا مبتنی بر شیوه تولید خاصی بوده است. زمین یک کالا بود که مناسبات دلا ل صفتی ویژه ای را پیش آورد. لوفور یکی از نظریات مهمش در رابطه با شهر هم این است، چون یک دوره هم در شهری زندگی کرد که زادگاهش بود و از شهرهای نوین پاریس بود به نام مورنکس. او گفت که در مورنکس مدرنیته صفحه های خودش را به من نشان داد. مارشال برمن هم در تجربه مدرنیته همین حرف را می زند، او می گوید: من مدرنیته را از روی خیابان ها می توانم تبیین و توصیف کنم.
یکی از آثار لوفور هم کتابی است با عنوان تئوری <مدرنیته> که درواقع وقتی می خواهد مدرنیته را تبیین کند، چیزی به عنوان فضای شهری برایش اهمیت پیدا می کند. نکته ای که لوفور به آن اشاره می کند این است که فضاهای اجتماعی به دو دسته تقسیم می شوند؛ یک سری مناسبات مربوط به تولید جنسی است؛ تولیدمثل و مناسبات زیست فیزیولوژیک و دسته دیگر مربوط به مناسبات تولید و تقسیم کار و وظایف اجتماعی سلسله مراتبی است. لوفور می گوید که در دوره پیش سرمایه داری این دو دسته مناسبات بر هم تاثیر می گذاشتند. تقسیم کار پیامدهایی بر خانواده دارد و جزئی از آن است. این دو مناسبات با هم عجین بودند، اما با شکل گیری سرمایه داری این مناسبات منفک و این انفکاک منجر به بحران های جدید می شود. اینجا لا زم می دانم روی مفهوم مدرنیته یک پرانتز باز کنم، وقتی از مدرنیته حرف می زنیم بهتر است به یک توافق روی این مفهوم برسیم؛ مدرنیته و سنت نه به منزله یک کل انتزاع و جدا از هم. اجازه دهید بر یک ویژگی خاص مدرنیته تاکید گذاریم که مساله <فاصله گیری> است. ما می دانیم که انسان اسطوره ای با طبیعت و خدایان و تمام چیزهایی که پیرامونش بوده، یکپارچه بوده و وحدت داشته است. وحدت نه منشاء حرکت است و نه تضاد. درواقع انسان دوره مدرن بود که توانست با اندیشه های اسطوره ای فاصله بگیرد و همچنین از اندیشه های کهن الگو، و براساس این فاصله گیری، تضادها و بحران ها پیش آمد و منشاء حرکت شد. مساله ای را هم که دکارت مطرح می کند در بحث تمایز بین سوژه و ابژه ذهن و عین درواقع از همین بحران ناشی می شود. دکارت تلا ش می کرد سوژه و ابژه را به هم وصل کند و مساله <غده صنوبری> را طرح کرد. به هر حال از دکارت به این سو در همه عرصه ها ما با این شکاف و بحران روبه رو هستیم. اساسا در دنیای کهن چیزی به نام زن و مرد وجود نداشته. چه در دوره پدرسالا ری و چه در دوران مادرسالا ری، چیزی به عنوان تناقض یا تعارض بین زن و مرد وجود نداشت. انقلا ب ها و جنبش هایی که شکل گرفت همه متعلق به دوران مدرن است که ناشی از این فاصله گیری است که در تمدن غرب هم شکل گرفت و تا امروز هم پابرجاست و جنبش زنان هم نشانگر از بین رفتن همان وحدت و یکپارچگی و ایجاد شکاف است. اگر امروز مساله ای به نام جنسیت طرح می شود و از طرف دیگر، مدرنیته اساسا به واسطه شهر، ادراک و تجربه می شود، در همین شهر است که مقوله جنسیت پیش می آید که به همان مساله فاصله گیری برمی گردد.
ـ درواقع باید اینجا سر مساله جنسیت هم به یک توافق برسیم؛ همان گونه که بر سر مبحث مدرنیته نیاز به یک اتفاق نظر بود. جنبش های فمینیستی در برخی شاخه ها مشخصا تقابل یا تعارض بین جنس ها زن و مرد را طرح می کنند. شاید آنجاها که بحث جنسیت درست تعریف نمی شود، جنسیت متفاوت از بحث پیرامون جنس یا تفاوت های بیولوژیک زن و مرد است. حوزه جنسیت، حوزه ارتباط زن و مرد با فضای اجتماعی است و کنش و واکنشی که انسان زن و مرد با جامعه دارد. خود بحث جنسیت هم بحث کاملا مدرنی است و نیاز به تعریف دقیق دارد. به طور مشخص به نظر شما می شود برای مبحث جنسیت در شهر، تاریخ دقیق را پیدا کرد؟
برای اینجور مقوله ها که طرح می شود، خیلی نمی شود تاریخ دقیقی پیدا کرد، ولی می شود گفت وقتی چرخ مدرنیته شتاب می گیرد و به جلو می آید، تجلی آن در شهرها است. شهر هم فی نفسه یک مقوله مدرن نیست، ما شهرهای کهن داریم و در کتب مقدس هم این کلمه زیاد به کار رفته ولی آنچه امروز به عنوان شهر به کار می بریم و از پسوند مدرن آن فاکتور می گیریم، همان مقوله شهرهای صنعتی است که در دوره صنعتی سازی شکل گرفت. بنابراین ما اگر از قرن هجدهم در نظر بگیریم، تبادل جنسیتی مطرح نبود، در قرن بیستم بود که رویکردهای فمینیستی شکل گرفت. بنابراین در قرن بیستم صنعتی سازی رشد کرد، شهرهای کلا ن را پدید آورد و بحث جنسیت بسیار مطرح شد و به واقع نمادهای جنسیتی در شهر نیز پدیدار شد. ریخت شناسی شهرها و عناصر شهری همچون پل، زیرگذر، برج، رنگ ها، تابلوهای نئون، پارک ها و... این موضوع را بر ما عیان می کند که بماند برای فرصت دیگر.
کبوتر ارشدی