انتشارات تیسا
فرصتی برای گسترش افکار؛ فعال در حوزه چاپ و نشر کتابهای علوم انسانی.
روح سرگردان خیابان بهبودی
تاریخ چاپ : بهار ۱۳۹۶
سالهاست فکر میکردم: «جدا از ملاکهایی مثل: تیپ، قد، هیکل، چشمهای کشیده یا درشت، لبهای قلوهای یا باریک، میزان تحصیلات و محل زندگی، چیز مهمتری مثل شکل تنهایی هم ملاک شروع یک رابطه باید باشد. جدا از اینکه وزنت چقدر است؟ محل زندگیت کجاست؟ و خیلی روشنفکرانهتر که بشود بپرسیم چه کتابهایی میخوانی؟ بپرسیم رابطهات با تنهایی خودت چه شکلی است؟ اصلاً وقتی تنها میشوی چه شکلی میشوی؟ سیگار میکشی؟ فر ...
فروختهشده
تاریخ چاپ : زمستان ۱۳۹۶
طبق آمارهای جهانی، هر ساله خانوادههای فقیر نپالی، دوازدههزار دختر را به باندهای بینالمللی فحشا میفروشند. کتاب «فروختهشده» داستان غمانگیز و دردآلود دخترکی است روستایی، از کوهستان نپال که ناپدریاش او را به مبلغی ناچیز میفروشد. دخترک دلخوش است که در شهر، با خدمتکاری در منزل بانویی ثروتمند، دستمزدی خواهد گرفت و با آن به خانوادۀ فقیرش کمک خواهد کرد، اما ناباورانه از عشرتکدهای در یکی از شهره ...
پرسهگردی با قانون دینامیت؛ سفرنوشت
تاریخ چاپ : تابستان ۱۳۹۸
نگاهی به وسایلم کرد و گفت :«نرو! این طوری که تو می ری خطرناکه». پس از درنگی برای اینکه راهکاری هم برای پیشنهادش پیش آورد با محبتی مثال زدنی ادامه داد:«همین جا پیش مابمون!» توضیح دادم که روادیدم از امروز آغاز می شود و باید بروم. نگفتم که هنوز نمی دانم آیا زمینی اجازه ورود می دهند یا نه! نگفتم که تجربه چندانی ندارم و هیچ گاه این قدر طولانی در سفر نبوده ام،نگفتم که پولی همراهم نیاوردم واگرراهی پیدا ...
قصه قسمت
تاریخ چاپ : زمستان ۱۳۹۵
قصه قسمت فرجامی مانند اولیس، شاهکار جیمز جویس، در یک روز اتقاق میافتد و البته مانند اثر جویس، خواندن آن هم نسبتاً دشوار است. قصة پیکی موتوری که مأموریت سادهاش با تسلسلی ناگسستنی از اتفاقات، دیالوگهای درونی و تداعی آزاد معانی به داستانی بدل میشود که باید آن را با دقت و تعهد خواند. از نظر شکل و محتوای اخلاقی قصه قسمت کوچکترین شباهتی به هیچیک از آثار داستانی یا غیرداستانی دیگر فرجامی (از راننده ...
مارچ
تاریخ چاپ : پاییز ۱۳۹۷
مارچ رمانی تاریخی و عاشقانه است که در زمینة جنگهای داخلی امریکا و نبردهای فاجعهبار آن به وقوع میپیوندد. این کتاب روایتی است از جان مارچ، پدر غایب دخترانِ معروف کتاب «زنان کوچک» اثر لوییزا می الکات. در روایت بروکس، مارچ در هیبت یک کشیش طرفدار الغای بردهداری و شخصی ایدهآلیست ظاهر میشود که حضور در جبهههای جنگ به آزمونی جهت سنجش ایمان او نسبت به خود و اهداف دولت ایالات شمالی تبدیل میشود؛ دولتی ...
ترسوها
تاریخ چاپ : تابستان ۱۳۹۸
ترس ریشه های امید را در وجود آدمی می خشکاند و رویاهای روشن شب را پیش ازآمدن فردا به تاریکی می سپارد. هنگامی که مردمک های بی قرارت در چشم های معصومت سرگردان اند و به دوردست اتفاقات شوم درآینده ای نا معلوم می نگرند، درست درهمان هنگام جوانه های خوشبختی سراز خاک برنیاورده می میرند... چرا که تو آن ها را از شکفتن عادت داده ای... یادداشت های نیمه تمام «نسیم» به دست «سلیمی» رسیده است و او را برآشفته ...
خاطرات آینده
تاریخ چاپ : پاییز ۱۳۹۸
لزومی نداره پبرسین وقتی امکانش هست خودتون بدونین اینا همش از تنبلیه و همه حرف من تو یادداشت دیشب هم همین بود رفقا. اما انگار بعضیا ناراحت شدن، من فقط گفتم کسایی که الان دارن یادداشت منو میخونن تنبل ان ، چون اگه نبودن، عمر عزیز چشمای نازنینشون رو برای خوندن ۶۹۶ کلمه نوشته من درباره گمگشتگی هدر نمیدادن.
بوی خوش عشق
تاریخ چاپ : اول
وقتی شیرین داشت از شیراز حرف میزد، من به گلدان توی بغلم نگاه کردم اون داشت به ما گوش میداد. وقتی چشمهام رو باز کردم خودم رو توی یک درة سرسبز دیدم جلوتر یک نردبان سپید رنگ که دورش گلها پیچیده بود تا آسمان رفته بود شروع کردم به بالا رفتن از نردبان به سمت آسمان. بهار رو دیدم بالای قبر حافظ. نیت کرده و داشت میخوند: یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غ ...
بریده
تاریخ چاپ : زمستان ۱۳۹۶
کالی خودش را می بُرد، نه خیلی عمیق، نه آنقدر عمیق که بمیرد. ولی آنقدر عمیق که درد را احساس کند. آنقدر عمیق که بتواند از درون فریاد بکشد. حالا او در «مؤسسه کاجهای دریایی» بستری است، مؤسسه اقامتی درمانی که پر است از دخترانی با مشکلات روانی مختلف. کالی نمیخواهد با دیگران ارتباط برقرار کند و نمیخواهد با کسی کاری داشته باشد. حتی حرف هم نمیزند. ولی کالی تا کی میتواند به سکوت خود ادامه دهد .. ...
معلمهای نادان؛ رؤیتپذیری و آگاهسازی امر تروماتیک
تاریخ چاپ : زمستان ۱۳۹۶
زمستان بود. هوا بس ناجوانمردانه سرد بود. غروب، سرخی سرد خود را بر درودیوار کوچههای شهر میپاشید. رنگِ اندوه طرح هر لحظة در ره بود. تکچراغ کوچه رمقی نداشت، سر در تو داشت و با فروغی افسرده و کمرنگ، گمشده در ظلمتِ برف کجبار زمستانی. از سقفِ سرخگونِ بیروزن آسمان جز غم نمیبارید. باد چونان آمری مأمور و ناپیدا، بس پریشان حکمها میراند مجنونوار. نگه جز پیش پا را نمیتوانست دید. نفس کز گ ...
قرار ملاقات با زندگی
تاریخ چاپ : پاییز ۱۳۹۷
...یک هنرپیشه که شب و روز فقط یک نقش را اجرا می کند روزی بالاخره با آن نقش یکی میشود. من دچارچنین عارضهای شده بودم. سیزده سال و نیم تمام، نقش فردی بینا را بازی کرده بودم و ایفای چنین نقشی برایم کاملاً عادی شده بود. زندگی من سخت و پراسترس و بیاندازه مشقتبار سپری میشد اما اگر امکانات و شرایطش هم موجود بود خواستار عوض کردنش نبودم. انسان حیوانی است که بندۀ عادتهای خود است. علاوهبراین، دیوار ساخ ...
قلعه هشتم
تاریخ چاپ : پاییز ۱۳۹۷
در نگاهی طعنهآمیز و مغرورانه چشمانش را به نگاهم دوخته بود. چنگ بر آوای سکوت کشید و لب به سخن گشود. گفت: «نامم آناهید است. برای همراهیات به کاخ آمدهام، همراه من بیا». بسان خورشید گرم و تابان بود. هم میدرخشید هم می سوزاند. نگاهی عمیق و بانفوذ داشت تا حدی که دلیل رنگ باختن همۀ چیزهای اطرافش بود. هر بار به چشمانش نگاه میکردم در اطرافش همهچیز محو و نابود میشد و قدرت دیدن را از دست میدادم، مث ...